20.03.2008
دربرابر« خلاف اصول فرهنگی واسلامی » شناخته شدن کاربرد
سه واژۀ فارسی دری
داکتراسدالله حبیب
چندزبانی ، تنها پدیدۀ ویژۀ کشورمانیست . بسیارکشورها دوزبانه یا چند زبانه اند. واین رخداد ، چنان که آزمون دیگران نشانداده است ، موزاییک زیبایی را می سازد که رشد همه زمینه های کارآیی زبانها را تندپویی ونیرومندی می بخشد .
جمهوریت افریقای جنوبی بنابرقانون اساسی سال 1996یازده زبان رسمی دارد . بلجیم دوزبان رسمی ، کانادا دوزبان رسمی ، هندوستان هژده زبان رسمی ، فلپاین دوزبان رسمی ، آیرلند، سه زبان رسمی دارد . درسنگاپور زبانهای انگلیسی ، چینایی ، ملایایی وتامیل زبانهای رسمی شناخته می شوند .
درآن کشورها مردمانی می زیندکه یک زبانه ، دوزبانه ياچند زبانه اند . اگردولتهای آن کشورها یکی اززبانهای رسمی را برتر پذیرفته و واژگان آن را دردیگرزبانها باحیله وبهانه وفشار داخل کنند ، و مردم را از کاربرد واژگان زبان خودشان باسرزنش وستم بازدارند ، قانون اساسی خودرا بی آبروساخته اند و به آن زبانهای فروترپنداشته شده اهانت رواداشته اند، وهمزیستی آرامش آمیزوبرادرواررا برهم زده اند ودرآن صورت ، بحرانی سراسرجهان را فراخواهد گرفت و مردمان به جان هم خواهند افتاد .مردمی دردنیا پیدانمی شود که زبان خودرا دوست نداشته باشند وزوال ودرهم شکستن این ستون
هویت وفرهنگ خویش را بی واکنشی تماشا کنند .
مگردردیگرکشورهای چندزبانه ، هرگزچنان نمی کنند وهرگزچنان تناقضی را دراسناد رسمی خویش نمی گنجانند ، که هم دوزبان رسمی شناخته شود و هم جاگزینی واژگان یک زبان را در دیگری زیرعنوان «اصطلاحات ملی » بایسته بشناسند . آنان باارج گذاری به فرمان وجدان ، داوری مردم جهان ، مردم خودشان و تاریخ و با گرامی داشت قانونهای خویش همه زبانهای رسمی را زمینۀ رشد می دهند و به همه زبانها به دیدۀ مهر ومسؤولیت می نگرند .
وام واژگان درهمۀ زبانها هستند و بخش کوچک یا بزرگ هرزبانی را می سازند . دردنیا هیچ زبانی نیست که سد درسد شسته وپاکیزه از واژگان بیگانه باشد . مگرزبانها ، درمجاورت و نیاز ، واژگانی را وام می گیرند . نه چنان که دیگرزبانها به زوروام بدهند.
مثال را از زبان خود بیاوریم . زبان فارسی افغانستان بی نیاز از جنگ هفتادودوملت به چندین نام یاد شده است : دری ، فارسی دری ، فارسی ، پارسی ، پارسی دری ،
زبان فارسی ایران و شعرونثرسده های میانه نیزهمین نامها را داشته اند . انگیزۀ رساله نویسی ها و چانه زدنها ، پذیرفتن یکی ازآن نامها وستیزیدن بانام ویانامهای دیگرویا چنان پنداریست که اگرکسی یکی ازنامهارا بکارمی برد ، دیگرنامهارا نابجاشناخته است. من بیشتر دربارۀ زبان وادبیات امروزین فارسی افغانستان واژۀ دری را بکاربرده ام وبا کاربرد فارسی دری و فارسی ودیگرنیز ناسازگار نبوده ام . پیچیدن برسرنامها را بیهوده می پندارم . بزرگان ادبی پیشینه و دانش پژوهان امروزین نیزچنین دید گاهی داشته اند ودارند .
داکترخانلری دربخش دوره های سه گانۀ تحول وتکامل فارسی دری (تاریخ زبان فارسی )سخن را از میانۀ سدۀ چهارم هجری آغاز می کند . مگرتنها فارسی افغانستان را درنظردارد ؟ فارسی ایران را ؟ نه ، همه را .
داکترکدکنی درموسیقی شعر ، یکی ازخسروانیهای باربد را کهنترین نمونۀ شعرفارسی می شمارد و درمتن می نویسد :« دراین جا سخن ما دربارۀ نخستین شعری خواهد بود که اززبان دری تاکنون برجای مانده است . » ودردوام تمام شعرهای آغازین فارسی را دری می نامد .
بهار، دری را لهجۀ خاص مردم خراسان ، ماورا النهر، نیمروزوزابلستان می داند وسخن را ازرودکی وشهید وفردوسی وبلعمی وابوالموید سرمی کند .
همین زبان ، به هرنامی که بنامند ، بنابردادوستد بازرگانی واژگان ترکی ، انگلیسی ، فرانسوی وروسی وهندی را پذیرفته است . ازآموزه ها وکنشها ی دینی فزون شمار واژگان عربی را گرفته است ، وازهمجواری وهمزیستی و درپنجاه سال اخیربا فشاردولتی شماری واژگان پشتو را نیزپذیرا شده است .
واژۀ بیگانه آن گاه می تواند درزبان دیگر بماند که :
1_ زبان درکاربرد روزانه ویا دانشی نیازمند آن باشد .
2_ با دستورزبان و ويژگیهای آوایی ، صرفی ونحوی زبان نا سازگار نباشد .
3_ اهل زبان برای برآورده ساختن آن نیازمندی ، برابرآن را اززبان خود ، نتوانند بیابند.
واژگانی که بعض حروف ( به نوشتۀ ابوعلی سینا ، حرف نشانۀ نگارشی دارای آوای ویژه است .)آنها درزبان میزبان نیستند و یا برقاعده های دستوری زبان قاعده های زبان دیگر را بارمی کنند ، زبان را گرفتارناهنجاریهایی می سازند که گاه آموزش آن زبان روشنتررونما می شوند .
اکنون چندی ازنمونه های چنان ناهنجاریهای موجود را درفارسی دری می نگریم :
اسمیه های این زبان به مذکرومونث بخش نمی شوند . پس واژگان تازی متعلم ومتعلمه ، معلم ومعلمه ، شاعروشاعره ، مدیرومدیره ، رئیس ورئیسه چندین گونه آشفتگی درزبان ما آورده اند :
جمع واژگان مذکروجمع واژگان مونث درزبان تازی قاعده هایی دارند که دراین زبان نمی توان تطبیق کرد . اسمیه ها درزبان ما تنها با دوپساوند آن و ها جمع بسته می شوند.
جمع مونث تازی بابعض واژگان آورده شده اند ، که محصلات و مستورات وحشرات و ومشکلات گفته ونوشته اند وبنابرناآشنایی با قواعد زبان خود، واژگان فارسی را نیز با همان پساوند جمع بسته ایم و پیشنهادات ، نمایشات ، گزارشات ، خواهشات وجنگل انگلیسی و شاید سانسکریت را نیز جنگلات گفته ونوشته ایم .
جمع مذکردرزبان عربی دوگونه است : سالم ، مانند معلمان ، معلمین و معلمون و مکسر ، مانند مکتب مکاتب ، مکتوب مکاتیب ، قلم ، اقلام ، فعل ، افعال ، کتاب ، کتب ، رسول ، رسل .این هم گونه های پرشماری دارد . برای آشنایی فارسی زبانان با این بخش دستورزبان عربی که بایسته شناخته شده ، بخش « قواعد جمع عربی » دردستورهای فارسی افزایش یافته است ، تادیگردهقان فارسی را دهاقین جمع نکنند وبستان فارسی را بساتین نسازند و اولاد جمع عربی را اولادها نگویند وگوهرفارسی را که تازیان جوهرگفته اند وجمع آن را جواهرساخته اند ، بازبه صورت جواهرات جمع نکنند . درجمع بستن اگر تنها آن وها را بسنده بشماریم ، دربسامان سازی این بخش گامی خواهد بود . با آن وصف هرقدرواژگان تازی فزونی یابد ، آشفتگی این عرصه نیز فزونی می یابد .
ما واژگان دارای تنوین( دوزبر، دوزیرودوپیش ) عربی را گرفته ایم ، مگرقاعدۀ آن را فروگذاشته ایم . کاربرد این دسته از واژگان نیز درزبان تازی قواعدی دارند ، ازجمله ، طورمثال افعل تفضیل تنوین نمی پذیرد. بنابرقاعدۀ تنوین ، نباید اولاً، اکثراً ، اقلاً ، اغلباً
گفت ونوشت وناسزاوارترازآن تنوین دارساختن واژگان زبانهای فرنگی وفارسیست ، مانند : تیلفوناً ، تلگرافاً ، ونزاکتاً که ازنازک فارسی به قیاس واژگان رفاقت ، بلاغت ، فصاحت تازی اسم معنای نزاکت ساخته شده است و سپس تنوین به آن پیوسته .
دستورزبان دری هیچ قاعده یی برای تنوین ندارد که ازآن پیروی شود وگاه آموختاندن زبان ، به شاگرد روشنی بخشد . مشکل دیگر نوشتن آنهاست . ما « الف بی »عربی را بدون نشانه های زبر ، زیر ، پیش ، دوزبر ، دوزیر و دوپیش، شد و مد ، به همین صورت ناقص پذیرفته ایم . بنابرآن این واژگان دوزبرداربا فهرست الف بی که همۀ حروف ونشانه های زبان را باید دربرگیرد ، پشتیبانی نمی شوند . ونوآموز هم نمی داند که به چه دلیل این واژه : تقریباً را تقریبن بخواند . برای رفع این کاستی بعض دراین راه حل رفته اند ، که چنین املایی را بکاربرند : احترامن ، اصولن ، نسبتن ، جمعن ، قبلن
معنن ، کتبن ، جبرن ، وقلبن …
گرافیم ها يا الف بی یک زبان باید همۀ حروف ونشانه هارا دربرگیرد . درزبان آموزی
گاهی که الف بی را درس می دهیم این نشانه « آ » درشمارنمی آید ، مگرکتاب درسی بیشترازآب شروع می شود و نوآموز نمی داند که این زاغی که بالای الف می پرد (!) ازکجاآمده است و چه رسد به تنوین فتحه یا دوزبر . این نبود سه واول کوتاه : زبر، زیر ، پیش و نشانه های تنوین وشد ومد و نشانۀ جداکنندۀ یای مجهول از معروف ، واو مجهول از معروف و رفع دها کاستی دیگر که بحث دراز دامنی می خواهد بماند به گفتاری دیگر .
همزه هم باواژگان عربی به زبان فارسی راه یافته است وآنقدرخوش آیند افتاده که برشانۀ بساواژگان فارسی که همزه ندارند ، نیز نشسته است ، مانند : زیبائی ، نمائید ،
پائین ، آئین ، روئین ، پائیزکه چنین اند : زیبایی ، نمایید ، پایین ، آیین ، رویین ، پاییز. همزه ، گذشته ازآن به واژگان زبانهای اروپایی نیز چسپیده است ، مانند : تئاتر ، رئالیزم ، ایدئال ومصون تازی هم همزه دار(مصئون ) شده است وطاووس یونانی هم با زیورهمزه آراسته شده طاؤس یاطاؤوس گردیده است . ازدستوراملای زبان تازی باید بیاموزیم که چرا جرأت چنین وقرائت چنان نوشته شود ودررئیس همزه بالای کرسی نوشته می شود و در مسؤول بالای واونخستین .
مگر لازم است که بحث همزه را نیز ازکتب زبان تازی به روش نگارش زبان فارسی دری جادهیم چنان که جاداده اند ویا بهتراست همزه را ازدامن زبان پاک کنیم ؟ به دلیل آن که درتلفظ وادای واژگان نمی آید و به همین سبب ازآخرواژگان پایان یافته به واول
کشیدۀ« آ» خود به خود افتاده است و اپتدا، انتها ، املا ، انشا ، وزرا، اجرا، اطبا، شعرا، انبیا، اولیا، امضا را بدون همزه می نویسند وهمزه ازاین واژگان نیز برداشته شده است :
مودب ، موسس ، سوال ، مونث ، تاریخ ، تاکید و شماری دیگر.
یادآوردنیست که قبیله های گشاده زبان تازی نیزهمزه را « تخفیف » بخشیده اند ودر
دستورزبان تازی بحثی درتخفیف همزه هست .
این است چندی از ناهنجاریهایی که شماری واژگان ناسازگارعربی ، زبان دری را گرفتارآن کرده اند .
شماری ازوام واژگان پشتونیزبا نظام آوایی واژگانی ودستوری زبان دری نمی سازند ، مانند : واژگان دارای زی پشتو ، سی پشتو ، شین دارای نقطه های سروزیرکه خی تلفظ
می شود و مانندهای آنها که درزبان فارسی دری جای دادن آنها برشماربی قاعدگیهاو آشفتگی درزبان می افزاید و آموزش زبان را دشوارتر می سازد .
شماری ازواژگان باهنجارهای دستوری زبان دری می ستیزند . به گونۀ نمونه لویه جرگه را درنظربگیریم . جرگه واژۀ مغولیست که درمتون پیشینۀ دری نیز بکاررفته است .
یک جرگه پی چشم سیه مست فتادند
یک حلقه خم طرۀ طرار گرفتند (فروغی )
همانا مبدی پیرم کزآتشخانۀ برزین
فتادستم میان جرگۀ اطفال دربرزن ( هاتف )
مگرسخن برسر صفت لویه است . چون جرگه مونث پذیرفته شده است ، بنابرمطابقت صفت با موصوف درزبان پشتو صفت نیز مونث آمده است . بنابردستورزبان دری این نکته توضیحی ندارد ، به ویژه که با لوی سارنوال همسنجی شود ، که چرااینجالوی وآنجا لویه . ما می توانیم جرگۀ بزرگ یا همایش بزگ ملی را به جای آن بکاربریم . یا درکنار پساوند های اسم مکان سازواسم فاعل ساز فارسی دری واژگانی باپساوند های تون ، وال ، دوی ودیگررانیز داخل زبان سازیم که برای توضیح آنها باید بخشی ازدستورزبان پشتو را هم درکتب دستورزبان دری علاوه کنیم .
برای برکناری ازاین گونه واژگان زیان آور ، تأکید برکاربرد واژگان خودزبان را یگانه چاره می پندارم .
حتا اگرواژۀ بیگانه سازگاربا هنجارهای زبان باشد ودرکنارش واژۀ خود زبان را داشته باشیم ، کاربرد واژۀ خودزبان را برترمی دانم با قبول این نکته که بسا وام واژگان باعث
غنای بیشتر وهمگامی بیشترزبان با پیشرفت و فراخای زندگانی می شوند . هرواژۀ زبان که ازکاربرد بیفتد بیگانه نما می شود ودرفرجام می میرد . چنان که خراسان ، خاوران ، باخترونیمروز مردند و جای شان را شرق ، غرب ، شمال و جنوب گرفته است . تندرستی دربرابرصحت ، بیماری دربرابرمرض ، پگاه دربرابرصبح وبیگاه دربرابر عصر توانایی دربرابرقوت وناتوانی دربرابرضعف ، ارزش دربرابرقیمت ، بازرگانی دربرابرتجارت ، کشاورزی دربرابرزراعت ، جانوردربرابرحیوان بیگانه نما شده اند .
درمورد هرزبانی باورمن چنین است که واژگان خودزبان راداشتنیتربشماریم .
چند سال پیش درسیمینار زبان مادری که درشهرمالموی سویدن برگزارشده بود با دوستم باری جهانی که یکی ازسرآمدان شعرپشتواند، اشتراک داشتم . جهانی درسخنرانی اش دربارۀ غنا و پیشینگی زبان پشتو ، بیتی ازرحمان بابا خواند که درآن واژۀ ورق به کاررفته بود . من که دربارۀ زبان دری سخن داشتم ، همین مسألۀ دل سوزی به زبان و پرستاری پیگیرآن را ازناهنجاریها، ارزشمند شمرده گفتم که :
اگررحمان زنده می بود ، ازاو می خواستم که به جای واژۀ ورق ، پانه بکار برد . شاید می گفت که درآن صورت شعر ویران می شود . می گفتم که شعرویران شود ، زبان ویران نشود .
چه خوب است که درکشورخود زبانهای تندرست ، هنجارمند و بالیده در دادوستد زبانی و همزیستی داشته باشیم ، تا زبانهای بیمار ، پراز بی قاعدگی ویکی ازدیگری زیانمند شده و ناتوان .
هرگاه برای بیان اندیشه یی درخود زبان واژۀ رسا نیابیم ، معادل آن را ازتک واژگان زبان باید ساخت و زبان فارسی آمادگی شگفتی برای واژه سازی دارد . ببینید ازواژۀ دری دانش با افزایش ریشه های فعلها ، نامها وپساوندها چی گوناگون واژگان ساخته شده اند و ساخته شده می توانند : دانشور، دانشمند ، دانش پژوه ، دانش آموز ، دانشجو ، دانشگاه ، دانشکده ، دانشسرا ، دانشواژه ، دانشنامه ، دانشی ، دانشیار، دانش ستیز، دانش پذیر، دانش گستر ، دانش دوست ، دانشواره ، دانش نیوش ، دانش پرور
درمعادل سازی اگرآسان گیری وندانم کاری ، تند گامی وزیاده روی شود ، به گفتۀ گاندی « فساد را بافساد ازبین بردن » است .
برای برآورده ساختن این نیاز فراهم آمدن آگاهان زبان وادبیات ناگزیر است . امید وارم که دولت جمهوری اسلامی افغانستان فرهنگستان فارسی دری را سازمان دهد . دربیرون مرز همین چند سخن کوتاه را فراخوانی بشمارند ، برای پی افگنی چنان نهاد فرهنگی .
دراین مورد «منت خدای را عزوجل » که واژگان فارسی ایران وتاجیکستان و برساخته های فرهنگستان زبان فارسی را نیز دراختیار داریم و «قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان» کاربرد واژگان آن دوحوزۀ زبان فارسی را نبایسته وناروا نشناخته است.
ما می توانیم پسندیده های خودرا ازآن برساخته هانیز برداریم ، نه چشم بسته همه را ، زیرا درآن « مصوبه ها» نیز، کمابیش گفتنی هایی هستند .
کاربرد واژههای بیگانه را که درهمین نوشتۀ من هم کم نیستند ، بازپسین گره کشا باید شناخت .
درپایان باید یاد آورم که گفتۀ « جداکردن کلمات دری ازپشتو و پشتو ازدری خلاف وحدت ملیست .» ( مصاحبۀ وزیرفرهنگ با بی بی سی ) به مزاحی می ماند . دراین صورت ، باید همه زبانهای افغانستان را درهم بیامیزند ، وفرمان دهند که مردم افغانستان ، به جای زبانهای خود ، آن زبان را بکار برند تا وحدت ملی آهنین ساخته شود !
* درفبروری سال 2008 وزارت فرهنگ افغانستان ، سه خبرنگاررا به گناه کاربرد واژگان دانشگاه ، دانشجو و دانشکده سرزنش کرد .
داکتراسدالله حبیب