man, stairs, heaven-5640540.jpg

مرگ باور-شعر

مرگ باور 1

آی پرستو ها ، قناری ها !
برآن شاخ بلند برخوان
که این خاک سیاه بی بهار
از ماست .
بخوان با ناله فرزندان راستین را
که دور هم ، روی خاک بنشینند
وگرنه حسرت این خاک را،
امروز یا فردا
بقلب مان میگذارند .
بعید نیست ، یک یکی روزی
درین راهی پُر از دشوار ،
تمام گردیم
واین راه ناتمام ماند .
دریغ اما ؛
جلادان تاریخ
کسی بی ریش ، کسی با ریش
چو زالو ها
بجان من ، بجان تو ، بجان هم افتادند
و رعد گونه
تمامی مسجد و پُل را
شهید سازند .
وما در پیشرو ،
رود خانه ی داریم توفانزا
عبور ما هم حتمیست
مگر پُل نیست .
من آگاهم !
زما آنها پُلی سازند
ستوران را ز روی نعش ما
آنسو عبور خواهند .
***************************************************
2
ای نهالان زخم خورده بباغ !
می شمارید چه بیهوده ،
قدم های بهار
که بهار آمدنیست ؟
من همه تقویم را
ترسایی ، قمری ، شمسی را
زیرو رو کرده ، بسی لاء زدم .
تا این باد جنوب است بار بار
درج تقویم نگردد بهار .
های بارک !
چه مبارک تعبیر
خلق دردام تغیر گشته اسیر
پس کجا شد که در ماتم ما
نه پرستو ، نه شگوفه ، نه بهار
ننگ شان آید و تا یکقدمی
بگذارند و بیارند تغیر
شایدم گشته شهید ، شایدم گشته اسیر .
*********************************************
3
تا بکی مویه کنم ، ناله زنم
تو چرا کور و کری ؟
آنها آمده اند !
تا زاجساد من و تو گذرند
یک پُلی ساخته روند
و به آغوش بهار ره ببرند
بگدازند ما را
و به نوری برسند .
روی اندیشۀ ژرف ، خود شان
هر درختی که تناور دیدند
سر بُریدند و بخاک افگندند .
های ای صاحب شرع !
تا به کی صبر جمیل
کاسه ی صبرشده لبریز ،
بمیر .
باورم مُرد ،
مکن بر سر من
این همه نا آمده فردا تحمیل .
*********************************************
4
چگونه باور کرد !
سرنوشتی بخود رقم زنیم
چون یکی رنگ زند انگشتم
وان دگر قطع می کند ، قلع و قمع
نه مرا ،
قتل عام ، هفت پُشتم .
پس چگونه ، بآینده امُید ؟
که زبانم بدست دشمن هست
اقتلو فی سبیل الله را
نه بمنظور دین شعار دهند
کودکم ،
علم انتحار دهند .
*********************************************
5
چگونه باور کرد !
در خانه ی که همه ، کور و کر اند ؟! .
در باغی که
« گل از برگ و برگ از باد و باد از برگ می ترسد »*
صلح با بهار و شگوفه
یکبار می رسد .
خودم دیدم ، باور مُرد
تا چارراهی صدارت که راهی نیست
شاید انفجار دیگری
در پیش باشد
و ما را برای ابد
آنجائیکه صلح است و بهار
و تقویمش ( فی احسن تقویم )
خواهد بُرد .
روز باز گشت ما
( اذا وقعت الواقعه )
خواهد بود .
روزی که لکه های خون مان دامنگیر
این مسلمان و آن نا مسلمان باشد
و آنهای که
بهار را ، شگوفه را
پرستو ها و قناری ها را
کُشتند .
و ما با تمامی خشم
به کشتن آنها برگردیم .
وآخرین نماز شکرانه را
در مسجد ی که شهید است و سوخته
ادأ خواهیم کرد .
لطیف کریمی استالفی

Kommentar verfassen

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Scroll to Top