مرد نمیرد به مرگ مرگ از او نام جست ـ نام چو جاوید شد مردنش آسان کجاست

23.09.2010

مصالحه ملی پیوست جهت های متخاصم

سیاسی برای جامعه بدون جنگ

مرد نمیرد به مرگ مرگ از او نام جست ـ نام چو جاوید شد مردنش آسان کجاست جاویدان باد مشعل تابناک بنیاد گزار مصالحه ملی در کشور دوکتور نجیب الله

بیجاه نخواهد بود که ریشه های از هم پاشی قدرت ، حاکمیت و مصالحه ملی را رده یابی کنیم که آیا این مسله جنبه داخلی داشته یا اینکه خارجی دوستان خارجی وقدرت های جهانی و دوستان چپی راستگراء و همچنان بررسی اشتباهات در چوکات قدرت و حاکمیت اینها همه مسایل هستند که قضایای سیاسی و از هم پاشی حاکمیت و عدم تحقق سیاست مصالحه ملی را برملا میسازد بر هر انسان باوجدان و آگاه است که قضایا را بدون جانبداری رده یابی کرده تا به حقیقت تاریخ مبدل گردد غرض از این تحلیل و نوشته بنده منحیث عضو حزب وطن و کارمند حرفیوی آن این بوده که جهت های واقعی سیاسی سقوط حاکمیت و بدنام ساختن رهبر مصالحه ملی و چهره قومیت بخشیدن به آن را یک جفا ایدیولوژیکی دیده و میخواهم که این مبحث را بشکل بیطرفانه آن به بررسی و تدقیق قرار بدهم و آرزو مندم که رفقا و دوستان عزیز من از این نبشته تعبیر سو ء نکرده و آزرده خاطر نگردند زیرا این مسوولیت حزبی و ایدیولوژیکی و آرمان گرایانه من برمبنای مصالح کشوری و ملی بوده تا نه به اندیشه و نه به آرمان کشور ی و ملی خویش خیانیت و جفای را مرتکب شوم و دست عدالت بر گریبانم دراز گردد و بخاطر داشتن روابط فردی و حزبی به خون شهدا آرمانگرای مصالحه ملی و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال کشور خویش اهانت کرده باشم و بر علیه آنها قرار بگیرم نقطه عطف در اینجا ه بوده که دائیمآ بررسی ها تحلیل ها اکثرا جانبدارانه بوده و اصل قضایا برمبنای سیاست جهانی و دید از آن به باد فراموشی گرفته شده است چون کشور عزیز ما نقطه هایل در سر راهی قدرت های بزرگ جهان قرار گرفته و هیچگاهی منحیث استرا تژی قدرت ها قرار نگرفته فقد منحیث تخته خیز و راه عبور از این کشور استفاده گردیده است و از همین جهت هم است که مردم در این سر زمین به جهل ، بیسواد و تابع احساسات مذهبی نگهداشته شده تا این قدرت ها بتوانند به آرزو ها و آرمانهای خویش موفق و کامیباب نایل آیند و هیچگاهی این کشور دارای یک رهبری ملی نباشد زیرا در موجودیت رهبر ملی و حاکمیت ملی منافع اعلیای ملی وطنی تامین میشود و بازی های بزرگ در مخاطره قرار میگیرد و تامین منافع آنها نمیشود که ما البته شاید لشکر کشی هااز جانب قدرت های بزرگ وقت همچو انگلیس و روس تزار در این کشور بودیم و در همینجا ثابت میشود که کشور عزیز مان هیچگاهی با تاسف که دارای استقلال سیاسی خویش نبوده و عامیان غربی و شرقی همیشه در این کشور تحمیل قدرت ، حاکمیت کرده و حاکمیت ملی و ارده ملی در آن هیچگاهی تمثیل نشده است چه حاکمیت سلطنتی بوده ؛ چه جمهوری چه اسلامی چه دیموکراتیک روهمرفته باید خاطر نشان شد که جنبش های روشنفکری در این جامعه توسط ملایان و اربابان دستور فرمای شان هرگز رنگ و نسج ملی در جامعه نگرفته و این جنبش ها را الحادی و نامسلمان توصیف کرده اند که این یک واقعیت تلخ تاریخی در کشور میباشد بنآ باید جنبش های روشنفکری جامعه ما در تلاش بی همان میشدند تا جایگاه خویش را در جامعه پیدا کنند که سر آغاذ ان هما نا دهه 60 دوره دموکراسی میباشد که پیش قرول ان میر غلام محمد غبار فرزند میرمحبوب خان کابلی متولد 1267 ه.ش با یارانش همچو تاج محمد پغمانی ؛ عبدالرحمن لودی؛ فیض محمدباروت ساز غلام محی الدین اوتی ؛سعدالدین ؛ میرزاعبدالرحمن ؛ محمد انور بسمل میرزاغلام جیلا نی و در گروپ دیگر میر قاسم خان ؛ عبدالهادی داوی ؛ فقیر احمد ؛ سیدغلام حیدر پاچای کنری ؛ غلام رضا ؛ فیض محمد ناصری و غلام احمد رحمانی را احتوا کرده و بودند ولی رژیم های استبدادی و دست نشانده انگلیس در قل وقم این فاخرین ملی از هیچ نوع ظلم استبداد استکبار در مقابل شان دریع نکرده عده ئی را بدار آویختن عده ئی را در سیاچال ها از بین بردن تا الی که از اثر این مظالم سیاسی استکباری جوانان آگاه فعالیت های این مفاخرین روشنگر را نادیده نگرفته سازمانهای سیاسی چپ و روشنفکری را در سطح مکا تب دانشگاه ها یا پوهنتون آهسته آهسته شکل دادند وبه مبارزات روشنفکری و روشنگری خویش ادامه دادند و نگذاشتن که دیو استعماری آنها را ببلد و از بین وردارد آنها تظاهرات و اجتماعات را سازماندهی نمودند و قوی ترین دستگاه را در دست خویش داشتن که همانا مکاتب و دانشگاه ها [پوهنتون] و سنا کشور را احتوا میکرد تا این که جو سیاسی جهان تغییر میخورد و قدرت ها در تقابل قرار میگیرند جنگ اول و دوم جهانی در میگیردو بعد پیروزی جنگ دوم جهانی دو پیمان به وجود مییاید که یکی ناتو و دیگری وارسا را تشکیل میدهند البته [ متحدین ناتو کشور های سرمایداری و غربی] و طرفداران[ وارسا کشور های سوسیالیستی] را احتوا کرده و مبارزه از جنگ گرم به جنگ سرد تبدیل میشود که البته ارسال راکت های کروز و پرشندو به سفینه ها در هوا میباشد که جان مسله هم در همینجاه بوده و اکنون ما میتوانیم که تحلیل را از وضیعت سیاسی و آرایش های نظامی دریافت نمایم که چرا ما در گیر جنگ میشویم دیگران سیاست میکنند شوروی ها به عنوان برنده جنگ خود را پیشقدم و پیش قروال میدانند و در تقسیم کشور های تحت سلطه سوسیالستی خویش مانع ورود کا لا های غربی اروپانی میشوند و تولید را برجسته تر از کالا وارداتی از اروپا غربی در این کشور ها مقدم میشمارند وچون غربی ها و اروپائی ها ضرورت به مواد خام خویش از کشور های آسیائی و اروپای شرقی را میداشته باشند در پی بر اندازی حاکمیت سوسیالسی تیپ کمونستی میشوند مبارزات تسلیحاتی آغاز میشودو غربی ها اروپائی در صدد راه پیدا کردن و رخنه کردن در درون نظام سوسیالیستی و کشور های تحت سلطه آن میشوند و این مبارزه را از آسیا باید آغازمینمودند و شوروی ها هم در اسیا میانه و هم در افغانستان باید حکومت ها را بروقف مصالح سیاسی و کشور خود طرح ریزی مینمودندتا خطر از جانب آنها متوجه شوروی نگردد از قضا در افغانستان باید حاکمیت سلطنتی پایان می یافت زیرا این حاکمیت خصلت سرمایداری اشرافیت و غلامی برده داری را در بر داشت که این تیپ حاکمیت مخالف سیاست کشور های سوسیالستی و کمونستی بود ودر عوض حکومت مردمی وپشتیبانی سوسیال دموکراسی را احتوا میکرد که کوتاه سفید در سال 1973 توسط سردار داودخان منحیث اولین رئیس جمهور کشور به پیروزی رسیده و دستاورد آن میباشد [نباید از مبحث خارج شویم مبنی براینکه شوروی ها از قدیم میدانستن] که هند بریتانیای برای دوام سیاست های خویش باید ایجاد کشور پاکستان را میکرد زیرا مسله خط دیورند از یک سو و مبارزه با شوروی و هند و چین از سوی دیگر توان برای انگلیس و کشور های فیودالی ، سرمایداری باقی نمی مانده بود روی این ملحوظ باید استقلال افغانستان را برسمیت می شناختند و هم مسله کشمیر را تا یک زمانی بین پاکستان و هندستان مدفون می کردند تا سروصداها ئی را به نفع خویش تمام کنند که البته انگلیس ها درظاهر موقتا شکست خورده و لی در واقعیت بقای خویش را در چوکات حکومت اسلامی پاکستان قوی تر ساختن که ما امروز شاید این مسله میباشیم تربیت و شکل دهی گروپ های افراطی اسلامگرا در داخل پاکستان و انتخاب نام کشور اسلامی پاکستان یکی از ویژه گی های خاص سیاسی و تداوم بقا سلطه استعماری را در منطقه واضحآ آشکار میسازد و بیان میکند اکنون میشود که دو باره روی روابط پاکستان افغانستان نظر اندازی کنیم که[ آیا حکومت پاکستان از به قدرت رسیدن سردار داودخان خوشنود میشود یانه چون مسله دولت سردار محمد داود با پاکستان خیلی اساس است] و با به پیروزی رسیدن کودتاه داود خان حکومت پاکستان باید موضوع خط دیورند را روشن میساخت که پاکستانی ها از این ناحیه سراسیمه و مشوش بودند در همین موقع غربی ها تماس با پاکستان را شدیدا تامین میسازند و آهسته آهسته گروه های اسلامی را در پاکستان جاه بجاه ساخته که آقای ربانی رهبر جمعیت اسلامی افغانستان که در انوقت استاد شرعیات در دانشگاه کابل بود به سردار محمد داود پیشنهاد کرد که اگر با شرکای کمونیستی خود قطع رابطه نماید جنبش اسلامی از شما حمایت خواهیم کرد که این پیشنهاد از جانب سردار داود پذیرفته نشد و آقای ربانی با گلبدین حکمتیار برای نجات جان خود به پاکستان رفتن و از جانب ذوالفقارعلی بوتو صدراعظم وقت به آغوش گرفته شدند و با استقبال گرم پذیرائی شدند زیرا بوتو از به قدرت رسیدن سردار داود بخاطر موضوع پشتونستان در ترس و حراس بود ومخالفت سیاسی داشت و این مسله درد سری های بزرگ برای پاکستان بود ذوالفقار علی بوتو و متحد ین غربی آن از رفتن این دورهبر جنبش اسلامی که برای پاکستان مانند گنج ناپیدا بودو پاکستانی ها جمع غربی ها و اروپائی ها همیشه سرگردان آن بودند خیلی خوشنود بودند ناگفته نماند که این مسله نه تنها به نفع پاکستانی ها بود بلکه به نفع اروپائی ها و غربی ها به صد ها مرتبه گرائیده بود زیرا اکنون زمینه مبارزات برعلیه پیمان وارسا در آسیا مساعد شده و باید که از این مسله به دید بزرگ و تقویه بنیه مالی آن پرداخته شود و این ماموریت را در پاکستان باید شاخ و برگ اسلامی داد جنبشن اسلامی را تقویه بنیه مالی کرد و پول وافر در اختیار رهبران جهادی قرار دادند و گذاشتند زیرا اینکار به منافع خود پاکستان و غربی ها بیانجامد و پاکستان با متحدین غربی شان بخاطر تطبیق پروگرامهای سیاسی خود پلان دیگر را نیز روی دست ئاشتند واین پلان هم همانا منقسم ساختنی جنبش اسلامی را بدسته هامختلف احتوا میکرد تا آنها هم فی مابین خود از اتحاد کامل بر خوردارنباشندچون موضوع در اختیار گذاشتن پول وافر آنهم دالر امریکائی وکلدار پاکستانی بود که البته پاکستانی ها و متحدین شان موفق به چینن کار هم شدند واین جنبش را به چند دسته تقسیم کردند دسته اول حزب اسلامی برهبری گلبدین حکمتیار دومی جمعیت اسلامی برهبری برها ن الدین ربانی ودسته سوم اتحاد اسلامی برهبری عبدالرب رسول سیاف و چارمی حزب اسلامی خالص برهبری مولوی محمد یونس خالص را احتوا میکرد بازی ها شکل میگیرد و آغای برژنسکی نماینده آقای کارتر رئیس جمهور ایالات متحده امریکا وارد پاکستان میشود و با کمک ای اس ای پاکستان گروپ ها را تقویه میسازد که احزاب تندرو اسلامی به برکت سیا و آی اس آی تبدیل به موتور جهاد شدند حکمتیار و مسعود هر دو در سال 1975 شورشی را علیه رئیس جمهور محمد داود خان براه انداختند که ناکام ماند این دوسپس به پاکستان گریختند و اسلام آباد از آنان حمایت کرد تا انها را چون ابزاری سیاسی برای تحت فشار قرار دادن حکومتهای اینده افغانستان استفاده کند بدین ترتیب هنگام که شوروی درسال 1979 به افغانستان با فشار غربی ها مجبور به تجاوز میشود چون گروپهای اسلام گرا در پاکستان توسط برژنسکی و آی اس آی از قبل آماده تجدید تربیت شده بود به گفته حامد علمی نویسنده و پزوهشگر افغان تاریخ 13 سیزدهم مارچ 1979 را اعلان رسمی جهاد توسط عده از علمای مذهبی افغانستان در پشاورو نخستین ائتلاف را میان سه تنظیم جهادی ینعی جهبه ملی نجات برهبری صبغت الله مجددی محاذ ملی پیر سید احمد گیلانی و حرکت انقلاب اسلامی شیخ اصف محسنی را تاریخ 9 می 1980 قید میکند خوب این بررسی ها بر آن انست که دیده میشود اصل مشکل و مرجع کجا بوده و چرا این ناباوری ها بوجود میایید به هر صور ت از ادامه حضور رهبران جهادی در پاکستان در همینجا خاتمه میبخیشیم و مییایم برسرا صل قضایا سیاسی و رخداد های بعدا از آن طوریکه برای ما واضح شد اهداف غربی ها اروپائی ها و شوروی ها در افغانستان چه بوده و چرا کشور پاکستان بوجود مییایید و این کشور چه نقش را در منطقه بازی میکند واضح و اشکار است که جنگ در افغانستان و منطقه اقتصادی بوده و با تحمیل سیا ست های توسعه طلبانه تعقیب میشود چی شوروی ها و چه عرب ها وچه اروپائی ها هیچ زمانی نخواسته اند که مردم افغانستان دارای یک حکومت مستقل و به خواست ارده ملی در کشور شان باشند. تلاش، ارتباط گرفتن و سفر های آقای سردار داود خان به ایران عربستان و سر کشی و خوانش شخص وی منحیث رئیس جمهور مستقل در تقابل گرفتن و روگردان شدن از شوروی ها و به زندان کشیدن رهبران سیاسی حزب چپی ها با عث ان میشود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب نوپا طرفدار سوسیالیزم و چپی در افغانستان بقدرت برسد زیرا وعده کمک های مالی برای سردار داود خان از جانب دولت شاهی ایران و عربستان وعدم پذیرش شوروی ها منحیث برنده جنگ دوم جهانی و نفوس انها در آسیای میانه و آماده ساختن نیرو های نظامی ناتو به مقصد تاجکستان و افغانستان زمینه ساز آن میشود که تحول هفتم ثور 1357 به میان آید و غربی ها شوروی ها را مجبور به دخالت در امورات داخلی کشور همچو افغانستان سازند البته بر مبنا آنکه شوروی ها خطر از جانب افغانستان در تاجکستان و اسیا ی میانه را با حیله غربی احساس کنند که ما امروز شاهد حضور غربی ها در افغانستان میباشیم مسله اساستر میشود با پیروزی تحول هفتم ثور و عدم تجربه دولت داری دولتمداران وقت و عدم در نظر گرفتنی خصوصیت های سنتی، فرهنگی و رسم رواجهای مردم افغانستان این دولت با پرابلم های گونه گون رو برو میشود طور مثال ” صدور فرمان های شماره هفت و هشت که مهر دختر و تقسیم ارضی را در برداشت از جانب مجریان سیاسی دولتی وقت وشعار مرگ به فیودال اشتباه بزرگ بود که جبران نا پذیر شد و در ان سو ی مرز ینعی پاکستان با تشویق آقای برژنسکی نماینده دولت کارتر برای گروپهای اسلامگرا در راستای برحق شمردن جهاد آنها وضعیت را در کشور بغرنج و بغرنجتر ساخت قابل یاد آوریست که گروپهای جهادی در پاکستان چطور عقاید پاک مردم کشور خویش را در مقابل دالر و پوند کلدار با پذیریش سخنان آقای برژنسکی بفروش میگذ ارند و قرار میدهند جهاد ایکه سرانجام به خانه جنگی ها قومیت گرائی ها از بین رفتن موسسات و فابریکات و از هم پاشی قوای مسلح کشور می گرائید خوب برای روشن ساختن اذعان مردم لازم میدانیم که محبث را براساس تاریخ و تسلسل ننویسم بلکه مقطعی بنویسم ینعی مقطع زمان و احوالات سیاسی در کشور اشتباهات ایکه از جانب رهبران چون نور محمد تره کی ، حفیظ الله امین جلاد در جریان تحول ثور رخداد عدم باورمند ی عده کثیر ملت افغانستان را در بر دا شت جلب و جذب افراد بی سویه در ارگانهای حزبی نظامی و دولتی یکی از اشتباهات دیگری بود که از جانب رهبری وقت صورت پذ یرفت جلب و جذب جوانان به صفوف قوای مسلح بشکل اجبار و سازمانی ساختن انها با عث فرار و سیل مهاجرت ها در کشور گردید که این هم اشتباه محض بود
بلاخره داخل شدن قوای سرخ شوروی در افغانستان نظر به دعوت آقایان تره کی و حفیظ الله امین شورش ملی و مقاومت ملی را در بر داشت چون حفیظ الله امین بگفته محترم بشیر احمد انصاری نویسنده کتاب افغانستان در آتش نفت که وی اظهار میدارد شخص امین 28 مرتبه با سازمان استخباراتی سیاه دیدار میکند و به دستور آنها زیر نام چپ سیاسی تحصیل یافته امریکا ازحاکمیت ملی دموکراتیک استفاده نموده به زندان کشیدن ها و بگور بستن ها میپردازد تا چهره چپ در افغانستان سیاه گردد و نزد مردم منفعور شوند که امین به این پلان خویش موفق میشود اول از استاد خود شروع که محترم نورمحمد تره کی باشد الی قتل های بزرگ طرفداران پرچمی ها و خلقی های طرفدار نور محمد تره کی و مردم بیدفاع بی طرف جمع طرفداران گروپها و تنظیم های جهادی را در برداشته باشد در همینجا ست که شوروی ها بالا امین اشتباه میکنند و چون ببرک کارمل در تاشکند میباشد وی را باقوای سرخ به افغانستان میفرستد و ایجا یک شکل نفع بر داری سیاسی دیگر بوجود مییاید که همانا احساسیت مذهبی و دینی مردم را در بر داشته و لقب شاه شجاع دوم برای ببرک کارمل که با تانک های روسی شوروی داخل کشور شده توسط غربی ها تبلیغات صورت میپزیرد که چهره سیاه حفیظ الله امین را سفید میسازد و در مقابل چهره سیاه برای رهبر نیرو های چپی در افغانستان داده میشود اما این بازی به نفع غربی تمام میشود غربی های دولت پاکستان در شکل دهی گروپهای اسلامگرا کمک میکند و دولت پاکستان سالانه از این مدرک صاحب میلیارد ها دالر و پوند امریکا ئی انگلیسی میشود ولی در کشور ما اتش جنگ روز بروز شعله ور میشود که این شعله ور شدن اتش جنگ بلااخره با حس از هم پاشی شوروی سابق میشود و اما در داخل کشور زد بند های سیاسی فی مابین نیرو های چپی روز بروز افزایش مییابد عده از طرفداران حاکمیت وقت طرفدار مصالحه ملی با طرف های درگیر جنگ میشود و عده ئی دیگر بر حاکمیت حزبی و سیتم تک حزبی پا فشاری میکند که این اختلاف سر منشه سر کشی ها و سقوط حاکمیت در کشور میشود شوروی ها ببرک کارمل را بعنوان تداوی از کشور خارج میسازند و در عوض دوکتور نجیب الله فقد حاکمیت دولتی و حزبی را در اختیار میگیرد و برنامه ها کاملا در کشور تغییر میخورد یک تعداد از حاکمیت خارج میشوند البته بعنوان مخالفت سیاسی با دوکتور نجیب الله مصالحه ملی و یک عده مخالف دیگر در پوستها مختلف باقی میمانند در شوروی هم حاکمیت تغییر خورده میخائیل گورباچوف امده و منحیث رهبر تفکر نوین در شوروی سابق عرض اندام میکند که از جمله دستاورد های تفکر نوین اش همانا از بین برداشتن د یوار برلین و به استقلال رسیدن جمهوریت های مشترک المنافع در آسیای میانه میباشد ولی در افغانستان باید هم تغییرات بنیاد بوجود مییامد که آن عبارت از مشی مصالحه ملی توسط رهبر با خرد افغانستان داکتر نجیب الله بود تا در پیوست آن راه صلح برای مردم افغانستان باز شود و لی با دریغ درد که این سیاست از جانب عامیان غربی به ناکامی گرائید . زیرا اگر در افغانستان حاکمیت مردم سالاری بوجود می آمد رقابت های تولید و اقتصادی در منطقه که جان مسله است تقویت میشد و بازار های کالائی آسیا پر رونق میگردید و امکان یک اسیای واحد و اتحادیه اقتصادی و مشترک المنافع در منطقه را در برمیداشت که این مسله به ضرر و نقص غربی ها تمام میشد از همین جهت است که غربی ها پاکستان را وادار میسازند تا تغییر سیاست در قبال دولت دوکتور نجیب الله بدهد و از مجاهدین که چارده سال نان آب و اسلحه و پول برایشان داده رو گردان شود و حاکمیت را برسمیت بشناسد که در این مسله با طلب پوزش یاران دوکتور نجیب الله کوتا هی کردند وسطحی عمل کردند ینعی این تغییر را پذیرفتند که من در همان وقت از این تغییر ناراضی بودم حتی در جلسه ایکه در تالار زیرزمینی وزارت خارجه افغانستان تدویر یافته بود برای داکتر صاحب این نارضایتی خویش رابیان کرده بودم و اشتباه دیگر یاران دوکتور نجیب الله همانا ارسال قوت های ازبک تبار به رهبری جنرال دوستم و امان الله گلم جم در ولایت قندهار و ولایات همجوار آن بود که احساسیت های قومی را در قبال داشت همچنان مسله دیگر اینکه بعداز باز واپس خوانش این قوت ها توسط دوکتور نجیب الله ازرده گی های در دروان حاکمیت بوجود آمد و الی به مخالفت ها گرائید باز هم اشتباه دیگر صورت میپذیرد آنهم این که نظر به مشوره عده از یاران دوکتور نجیب الله قول اردو نمبر شش[6] در سمت شمال جور میشود ودر رس آن قوماندان جمعه ححک را تعین میکند و جنرال مومن رادر عین زمان برطرف و واپس به همان روز مقرر میکند که با حس ایجاد جنبش سمت شمال میگردد اینجا مسله و قضایا داخلی میشود سمت گرائی ها بوجود مییاید و یک تعداد با مخالفین ایدلوژی خود زیرا نام قومیت یکجا میشوند و غربی ها و پاکستانی ها از این وضعیت استفاده عظمیی کرده مخالفت ها را در داخل چاق کرده و با عث ناکامی طرح پنچ فقره ئی سازمان ملل متحد که آقایان هر یک محمود مستری و بنیسوان در رس مزاکره با دوکتور نجیب الله قرار داشتن جفا میکنند دوستان چپی آزرده خاطر با گروپهای راستگرا جهاد دست بدست هم میدهند به جائی تطبیق سیاست مصالحه ملی با تاسف مصالحه قومی میکنند و حاکمیت ورشکست میشود این است واقعیت مسله سقوط و عدم ارمان گرائی و جفا ملی در اخیر میخواهم بگویم که آیا باید دوکتور نجیب الله این همه خرابی ها را که از آغاز تحول ثور صورت گرفته بود پاک میکرد یا کسی دیگر آیا با این همه زد بند ها چی داخلی و چه خارجی دوکتور نجیب الله دست و پنجه نرم میکرد یا کسی دیگر آیا تعادل را فی مابین همفکران که از هم دیگر آزرده خاطر شده بودن دوکتور نجیب الله نگه و پاک منظه می ساخت یا کسی دیگر خوب این همه سوالات است که باید هم از جانب دوستان رهبر مصالحه ملی جواب ارایه شود و هم از جانب مخالفین یک نکته دیگر که همیشه مرا رنج میدهد همانا یک حقیقت تلخ دیگر است که دوستان و برادران تاجک تبار ما کنون بعداز به شهادت رسیدن رهبر فقید ما از سیاست مصالحه ملی استفاده کرده تشکل حزبی داده اند و دوستان و هموطنداران پشتون تبار ما از نام قومیت و پشتون بودن دوکتور نجیب الله استفاده عظمیی میکنند خواه این مسله را کس قبول کند و خواه نکند اصل موضوع همین است اگر دوستان و همرزمان دوکتور نجیب الله وفادار به آرمان های مصالحه ملی و اشتی ملی اند باید از جامعه جهانی با راه پیمائی ها صادر کردن قرار ها و اعلامیه ها به مناسبت شهادت رهبرملی، مصالحه ملی و آشتی ملی خون بها آن را برای ملت افغان خواهان شوند و علل عدم تحقق پذیری توافقات ژنیو و طرح پنچ فقره ئی صلح در کشور را رده یابی نمایند و زیر یک چتر روشنفکری و روشنگری و عدالت اجتماعی بنام حزب وطن و مصالحه جمع شوند تا رسالت حزبی و ملی خویش را در برابر مردم افغانستان و رهبر شهید این ملت انجام داده باشند .تحریریه خویش را به این شعر خاتمه میبخشم که میگوید.
با عرض حرمت و درود بی پایان
نجیب الله پاشان

نازم آن مشتی که فرق زور مندان بشکند
تف به آن دستی که دلهای ضعيفان بشکند
پنبه را هر دختری زير لگد خواهد شکست
دارد آن پا قدر کاو خار مغيلان بشکند
شيشه بشکستن نباشد افتخار سنگ سخت
سنگ اگر مرد است جای شيشه سندان بشکند
تيغ اگر مويی بُرد ضعف ناتوانايی اوست
قدرت شمشير آن باشد که سوهان بشکند
بينوايان را دريدن سينه نبود کار خوب
هر که با غيرت بود پهلوی گُردان بشکند
خفت کلک است پيچيده به مويی ناتوان
قوت آن باشد که سرزنجير پيلان بشکند
آن دلی کز نوک مژگان بشکند نالايق است
جان دهم از بهر آن قلبی که پيکان بشکند
تند باد ارلانهء بلبل کند ويران چه فخر
آفرين بادش اگر تخت سليمان بشکند
کلبه ء درويش را هر کس توان سازد خراب
خادم آنم که درب کاخ خاقان بشکند
من بلاگردان نيروی جوانانی شوم
کاستخوان گردن گردن فرازان بشکند
مردم با عزم دايم لايق تحسين بود
لعنت و نفرين نثار هر که پيمان بشکند
پيش دانش سحر و جادو زود افتد بر سجود
معرفت آخر طلسم و رمز شيطان بشکند
سفلهء صاحب قدر هرگز سبک نتوان نمود
نيستان کی ارزش رنگ گلستان بشکند
داغها دارم ز استبداد و شادم عاقبت
شوخی شمع مزار ما چراغان بشکند
نور وحدت هر کجا تابنده شد پاينده ماند
پف نيارد گرمی خورشيد تابان بشکند
مصرع بيدل شده مشاطه ء چنگال باز
هر که بشناسد ز دل يک حقه مرجان بشکند
در قيام مردمی پيروز باقی قانع ام
ميرسد روزی که مردم فرق سلطان بشکند

18.09.2010

Kommentar verfassen

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Scroll to Top