شام آشنايی با آفريده های ادبی بِرونمرز و رسانه های درونمرز (افغانستان)

21.01.2012

پيام

شام آشنايی با آفريده های ادبی

بِرونمرز ورسانه های درونمرز (افغانستان)

فرهنگيان ارجمند،

آفريننده گان آثار و پژوهشهای ادبی و هنری،

درود و سپاس بر شما که در اين همايش فرهنگی حضور به هم رسانیده و اتحاديهء انجمنهای افغانها

در هالند و انجمن آيندهء مردم را افتخار بخشیده اید!

خِرد گر سخن برگزيند همی

همان را گُزيند که بيند همی

هدف از راه اندازی برنامهء شام آشنايی با آفريده های ادبی برونمرز و رسانه های درونمرز (افغانستان) همانا آشنايی و شناسايی آثاری چون، رُمان، تاريخنگاری، مجموعهء شعر، داستان، مجموعهء مقاله ها و پژوهشهای ادبی و هنری و هم چنان ساير ژانرهای ادبی و فرهنگیِ از سوی آفریننده گان آن ها میباشد.

ادبيات، به ويژه ادبياتِ مترقی و پيشاهنگ به گفتهء ماکسيم گورکی، رسالت خود ميداند: “تا مفهومِ واقعی زنده گی را در زيبايی و خلاقيت به سوی هدفِ بالنده گی رهنمون شود وهستی را در هر لحظه يی با شايسته گی عالی آن بيان دارد”؛ قدرمسلم آن است، که در حوزهء ادبيات، نويسنده، شاعر و هنرمندِ صاحبِ انديشه به کسانی گفته ميشود، که در اثر حرکت دادنِ ذهن خود در وادی خِرد به حل پرسشها و دشواریهای اجتماعی دست يابند.

گندمزارهای ادبياتِ کشورِما را زنان و مردانِ بزرگ در تاريخ شخم زده، دانه پاشيده و از آن خرمنها حاصلاتی به يادگار گذاشته اند، ولی افسوس که ما در پسينه سالها و قرنها نتوانستيم به انبارگاه اين خرمنها راه يابيم، يا آن را جستجو نمایيم.

با دريغ، که ادبياتِ ما از قرنهاست که فاقد پديدهء شناخت و تشخيص نيازمندیهای جامعه ميباشد. ادبيات و هنرِ ما به جستجوی معنويت ارزشمند خويش در سير تاريخ و احيای آن ارزشها به منظور آگاهی بخشی و تکامل بعدی جامعه نپرداخته و اين روند در سيرِ ادبی جامعهء ما کمتر مشاهده ميشود، يعنی ما ادبيات دادخوهانه، پوينده و احياگرِ انديشه های ارزشمندِ تاريخی را محدود داشته ايم.

نی تنها از امروز، بل از چندين دهه بدين سو، ادبيات و هنر در کشورِ ما به صورت کُل زير تأثير تلقين و تحکم گروهها، عمامه داران و محافلِ بسيار مبتذل سياسی و مذهبی قرار گرفته است. به جای مخاطب جامعه، اقوام و اقشار موردِ بحث قرار ميگيرند، اگرداستان است، يا شعر، يا نقد است، يا تاريخ نگاری، مقاله نويسی و يا موسيقی و نقاشی همه و همه با انديشه های تعلقيتهای گروهی و مطرح شدنهای فردی، دُور از نگرشهای اجتماعی به نگارش در آمده است.

منظور از نگرش اجتماعی به هيچ وجه تأييد طرزِ تفکرِ حاکم در جامعه و يا همگام شدن با حرکتهای فکری مسلطِ جامعه نيست، بل، که منظور تغييرِ جامعه و تبديل جامعه از- جموديت و سنت انديشیهای مبتذل- به ايجادِ تحرک و کشانيدنِ جامعه به سوی دگرانديشی میباشد.

کارمهمی که روشنفکران ديروزِ ما نتوانسته اند و عکس آن، تاريک انديشان، در طی قرون انجام داده اند و ما امروز مشاهده میکنيم، که پيروز هم هستند و توانسته اند، اکثريتِ جامعه را از هر حيث به برده گانِ تابع خود تبديل نمايند، جامعه نيز بدون کوچکترين عکس العمل طوق برده گی را بر گردن آويخته و از موجوديت چنين طوقی مباهات نيز مينمايند.

با توجه به اين وضعيت ميتوان گفت:

– مقصر اصلی جامعه و قصور اين تقصير به دوش روشنفکران قرار دارد، زيرا ادبيات نتوانسته دوست و دشمن را تفکيک کند، همان گونه که سياستمدارانِ دغل به هيچ صورت نمیخواهند از دشمن، منجمله تروريزم، تجاوز، حقوق بشر و دهها پديده و واژهء ديگرِ ذيدخل اجتماعی تعريف مشخصی ارايه بدهند؛ تيکه داران معنويت حاکم و سياست در دوره های گوناگون سعی نموده اند، که تقصيرِ عقبمانی را به دوش توده های مردم بیَندازند و ادعا نمايند، که “شعورِ عقب ماندهء تُست که چنين وضعيت به ميان آمده است”، اما اين پيام را کی بايد بدهد؟ بدون شک آگاهان جامعه! اين جاست که رسالت نويسنده گان و نقش ادبيات برجسته ميشود، نويسندهء رسالتمند وظيفهء خود ميداند، که انسانهایی را که زنده گی متحجرانه اختيارنموده اند، به زنده گی ترقيخواهانه آشنا سازد، ماهيت و قصد جباران را آشَکار گرداند، تا مانع کشتار و ستم بر آن ها در جامعه شده بتواند.

– اما، اين رسالت را کدام نويسنده، شاعر، فيلسوف يا منتقد و تحليلگر ادبی انجام داده ميتواند؟ مسلماً کسانی که بدانند در برابر جامعه یی که با استفاده از شيرهء جان آن پرورده شده اند، چه مسؤوليت و مکلفيتهايی دارند، بدانند که در پيشگاهِ تاريخ و نسلهای آينده پاسخگو ميباشند و مهمتر از همه از سرافکنده گی در برابر نسلهای آينده و تاريخ ننگ داشته باشند.

– اگر ادبيات و هنر نتواند همگام با زمان در حرکت اُفتد، از زمان عقب میماند، در اين صورت آنچه که ازعقب کاروان زمان به گوش برسد، جَرَس نيست، زيرا کاروان حرکت نموده و به پيش راه افتاده است، صدای ادبيات که از عقب کاروان شنيده ميشود، در حقيقت عقب مانده است، صدايیست، که يا توصيف و ترسيم کشمکشهای روحی شاعر و نويسندهء عقبمانده از کاروان زنده گیست، يا صدایيست که فقط در گوش علفهای هرزه طنين می افگند، که بسا خسته کُن و دلگير به شمار میرود، از طرف ديگر، اگر نويسنده، شاعر و هنرمند ريشه و منشای معضل و حل بنيادی آن را در زمان معيّن نتواند تشخيص بدهد، يا نداند که وقتی شعری ميسرايد، يا داستانی مينويسد و يا پژوهشی مینمايد، چه هدف را میخواهد دنبال کند و به چه مقصد میخواهد بسرايد و بنويسد، نتيجهء اين ندانستنها به کُلی گويی و حتا ياوه گويی تبديل ميشود، پس نويسنده بايد برای اثرِ خود مخاطب داشته باشد، از قبل بايد بداند، که مخاطب شعر و داستانهای او کيها اند و چه چيزی را میخواهد با خلاقيتهای خود در ذهن مخاطب خويش القا نمايد. شاعر، نويسنده و تحليلگرِ رسالتمند و متعهد از اين امر به خوبی آگاه ميباشد.

– ما ميدانيم که شاعر و نويسندهء نيم قرن اخيرِ کشورِما، در مراحل مختلفی از اوضاع سياسی و اجتماعی زيسته اند و حداقل، چهار تا پنج حاکميت را با ديدگاههای مختلف ايديالوژيک و سياسی، تجربه نموده اند.

با دريغ که در اين ميان شماری از نويسنده گان و خامه پردازان ما در پوستينِ انزوای خويش چنان فرو رفته اند، که سر از برج عاج خويش فراز آورده نتوانسته اند، اينان از تنهايی مینالند و نالهء نااميدی سر میدهند، از اضطراب و مرگ انديشی سخن میزنند و ادبيات سياه و دلگير توليد میکنند. جماعت ديگری به ضريح پوسيدهء ايديالوژیها چسپيده اند و آرمان خويی و آرمان خواهی را پيشه کرده اند، دريغا، که در سالهای خنجر و خون، سقف فرهنگی ما فرو لغزيد، ما گسيخته، پراکنده و متواری شديم و به بيان سعدی “هر يک از گوشه یی فرا رفتيم”. ماندن در سرزمينهای ديگران، پيوندِمان با ريشه هایِ ما را سست ساخت و درهم کوبيد و حتا بُريد. جنگ در سرزمينِ ما فرهنگِ خويش را تحميل کرد؛ فرهنگِ خشونت، فرهنگِ ناهمدلی و ناسازگاری، فرهنگِ عدم پذيرش ديگران و فرهنگ تهاجم و معارضه؛ تفنگ نی تنها ابزار مفاهمه شمرده شد، دلسپردن به عصبيت قومی، مذهبی و زبانی يگانه رهيافت برای زيستن به شمار میرفت، جنگ و اشغال که آغاز يافت، نويسنده گان ما دو شقه شدند، دسته یی برای اقتدار نوشتند و دسته یی ديگر يا سکوت کردند و يا در قفا و به علت هراس از چوب و چماق به زبانِ کنايه و خودسانسوری روی آوردند.

هرگاه بخواهيم اين رشته را ادامه دهيم، هنوز هم بسا حرفها و سخنان ناگفته داريم، اما برای خودداری از طويل شدن کلام ميخواهيم فشرده گویيم و آن اين که:

– نقشِ رسانه های غيرِدولتی در داخل کشور، که مسلماً به همتِ فرهنگيانِ معتقد به ارزشهای دموکراسی و آزادی بیان، برای نهادينه سازی اين ارزشها و ترويجِ فرهنگِ دموکراتيک، اساس گذاشته شده، با اثرپذيری از دهسالِ سپری شدهء فصل آزادی بیان در سرزمينِ ما، با همهء کاستيها، چشمگير و قابلِ ستايش ميباشد.

– رسانه های غيرِدولتی، طیِ يک دهه مبارزهء فرهنگی، توانسته، با متقبل شدنِ خطرها و خساره های گونه گون، متعهدانه، در سمتدهی و بیدارسازی افکارِ عامه، بازتابِ نگاههای انتقادی نسبت به کارکردهای ناسالمِ مقامهای دولت و مراکزِ محلی قدرت و هم چنان اطلاع رسانی شفاف به جامعه، عمل نمايند.

– ما،اشتراک کننده گانِ برنامهء آشنايی با آفريده های ادبی برونمرز و رسانه های غيرِدولتی درونمرز، اقدامها و تلاشهای پيگيرانهء فرهنگيانِ داخل کشور را به حيثِ يک دستاوردِ بزرگ در عرصهء دموکراتيزه ساختنِ رسانه ها پنداشته و پشتيبانی همه جانبهء مان را در اين راه ابرازِ ميداريم.

– همايش امروزی که در آن نخبه گان فرهنگی ما از داخل کشور و بيرون مرز گردهم آمده اند، نمادی از هم سويی و اتفاق آرا در بهسازی و انکشاف آفريده های ادبی در سمت بالنده گی و شايسته گيست؛ برماست، که اين جمع آمد و حضوريابی نويسنده گانِ بهنام، شاعران برازنده، تحليلگران و منتقدان ادبی، ژورناليستان و نخبه گان و گُلهای سرِ سبدِ فرهنگِ پويای کشور را غنيمت بزرگ دانسته و از آن در رشد و تکامل ادبيات مترقی و پيشاهنگ بهرهء بزرگ برداريم.

خِرد يار و مددگارِ همه،

Kommentar verfassen

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Scroll to Top