درآمد سخن:
مهاجرت وجابجايی هـــــــای تازه که زمينهء تماس وتبادل فرهنگ را در ميان مردمان مختلف جهـــــــان مهيا ميسازد،در واقعيت امر شکل وقالب جديد خانواده ها رانيز معرفی مينمايد، هرچند پاره ئی از تغييرات در خانواده ها اجبـــــــــاری وناشی از هجوم فرهنگی واخلاقی محيط جديد است،امادر کانون خانواده های افغان که حفظ ارثيهء فرهنگی گذشته را مؤجه ميدانند ودر آن مسألهء احتــــرام وپابندی به نام وافتـــخارات خانواده گی، نقش رهبری پدر يا بزرگ خانواده، معيـــــــــــارهای اخلاقی، محرميت روابط درونی وبيرونی، محتـــوای فکری هر عضو خانواده را تشکيل ميدهد وعدول از آن دشواری هايی معين تا سرحد انزوا،محروميت از ميراث وافتــــراق ودوری از همديگر را در قبال دارد قابل تأمل وبحث همه جانبه است.
هرچند شناخت ريشه يی مسايل ودشواری ها يی پناهــــجويان افغان در خارج از کشور منجمله در هلنـــد واروپا نيازمند پژوهش ويژه وسروی های متواتر وهمه جانبه ای است که در همکاری باخود پناهنــــده گان، خاصتا ًاشتراک گروههای مختلف سنی به خصوص جوانان ميسر ومقدور است، اما توسل بدان مستلزم وسايل وامکانات مُعين ميبــــاشد، در اينجا که چنين زمينهء فراهم نيست، ناگزيرم با استفاده از تجارب دست داشته، چشمديدها وواقعيتــــــــهای عينی که فرا راه ما قراردارد به بررسی جوانب اين مسألهء حايز اهميت اجتماعی وفرهنگی بپردازم.
مسايل ودشواری های ناشی از مهـــــــاجرت وپناهنده گی و چگونگی تطابق با جــامعه جديد خصوصا ًبرای جوانان، امروزه به عنوان يک مشکل اجتـــــــــماعی، چه برای خود مهاجرين وچه برای کشور ميزبان به حساب می آيد، برای شناخت اين معضل ويافتن راه حل ها، شيوه های مختلفی از جانب دست اندر کاران پيشنهاد شده است وبه اجرا در می آيد، اين راهکارها گاه مؤفقيت آميزو گاهی هم نا مؤفق بدرمی آيد؛
قدر مسلم آنست که شناخت درست مسأله نخستين گام برای حل آن ميباشد.
دراين ُجستار سعی مينمايم، تا با استفاده از تحليــــل ها وگزارشهای منابع تحليلی چون سازمان ملل متــــحد وساير سروی کننده ها وپژوهشگران مطالبی قرين به حقيقت را رده بندی وبازتاب دهم:
1) بررسی وضعيت برمبنای برداشتهای سازمان ملل متحد:
در گزارش سازمان ملل متــــحد که بمناسبت روز جهـــــــــانی خانواده بتاريخ 16 می 2006 تحت عنوان ” تغيير خانواده، ُفرصت ها وچالش ها”انتشاريافته است ميخوانيم:
” بطور عموم تمام خانواده ها در جهـــان دچار تغييراتی شده اند” براساس اين بررسی ها اوسط اندازهء خانواده هــــــــــا در جهان کاهش يافته است، اين بدان مفهوم است، اگر برمبنای معيـــــــــــارهـــای گذشته ميانگين تعداد خانواده ها مثلاً در افغانستان (6) نفر محاسبه ميشد اکنـــــــــــــون پاينتر آمده است ( قابل تذکر است که برمبنـــــــای نخستين سرشمـــــــــــاری نفوس افغانستان سال 1358 (خ) که از طريق اداره مرکزی احصائيه افغانستــــان صورت گرفت ونويسنده اين سطور يکی از متصــــــديان عمليات مقدمـــاتی آن پيش از سال مذکور بودم، خانواده يا خـــــــــــــــانوار که واژه مناسب تر آنست چنين تعريف شده بود: خانوار عبارت از نخستين تشکل اجتــــــــماعی است وبه کســــــــــانی اطلاق ميشود که به اصطلاح بالای يک دسترخوان نشسته واز يک (گندو) امرار زنده گی نمايند، برمبنــــای همين تعريف که در آنزمان با معيــــــارهای پذيرفته شده دموگرافيگی وبرداشتهای ملل متحد همسان بود حدود 3 مليون خانوار در سرتاسر افغانستان زيست ميکرد) اما اکنون افغانهــــــــا در واحدهـــای کوچکتر زنده گی مينماينـــــــد که در رأس آن پدر ومادر به طور نا متعــــــادل سرپرستی مينمايند.
تحولات وبحران های چند دهه اخير در افغانستان نه تنهـــــا دگرگونی هايی در ساختار جامعه وارد کرده است، بلکه موازی به آن، تغييراتی را در ساختارهــــای خانواده ها نيز بوجود آورده است، همچو دگرگونی ها هنگام مهاجرت وبی جا شدن ها همگام در محيط جديد نيز انتقال يافته وروابط وضوابط تازه را جاگزين نورمهای پيشين نموده است، اين بدان مفهوم است که افغانهـــــای خارج از کشور به هيچ وجه نمی توانند از تاثيرات اين دگرگونی ها در امان مانند.
افزايش آمار زنان بيــــــوه در داخل کشور، فقر وبحرانهـــای خــانواده گی که ناشی از سنتـــــهای قبيله ئی وتباری دراين کشور است، سبب شده است که بسياری از خانواده ها متکی به يک سرپرست ( پدريا مادر) باشند وچنين محدوديت اقتصادی بيشتر زمــانی رخ ميدهد که زنان همسران خود را از دست ميدهنــــــــــد وخود به يگانه نان آور خانه مبدل ميشوند، در حاليکه در گذشته اين زنان وفرزندان آن هــــا وابسته به خانواده های اقارب ونزديکان خود ميبودند براساس آمار منتشر شده سازمان ملل متحد در افغانستان بيش از يک مليون بيوه زنده گی ميکند، شيرزنان افغان امروز هم مــــــــادر هستند وهم پدر، بسا بانوان افغان اکنون هم مسئوليت خوار وبار فرزندان شان را به عهــــــده دارند وهم امور تدبير منزل وبررسی تعليـــــــــــم وتربيه آنان را بدوش ميکشند! اين تغييرات که ناشی از وضعيت نا به سامان اقتصادی خانواده هاست بيشتر جنبه تحميــــلی دارد، تااينکه طبعيی باشد.
مسأله بهبود شرايط زنده گی برای چنين زنان وخانواده های شان از زمرهء مکلفيتهای جدی دولت وهمچنان وجيبه اخلاقی جامعــــــــــه بين المللی است، که بادريغ علی الرغم تبليغات گسترده در اين عرصه کار مؤثری که به نجات خانواده های مصيبت رسيده افغان به انجامـــــــــد، کمتر به ملاحظه ميرسد، در چنين وضعيت اسف انگيز ودشوار ضروری پنداشته ميشود تا سازمانهای مدافع حقوق کودک وحقوق زنان يکبارديگر کارهای شانرا بازنگری نموده ودراين خصوص با برداشتن گامهای عملی به سود چنين خانواده ها آنان را از مصيبت ودرد جانگاه نجات دهند!
يادآوری اين وضعيت بمــا ياری ميرساند تا اوضاع خانواده هـــــــــای افغان در غربت ومهاجرت را نيز مورد کاوش قرار دهيم، البته تفاوت کلی اين دو در آنست که خانواده ها در مهــــــــاجرت از مشکل اقتصـــادی نی، بلکه از تاثيرات منفی محيــــط تازه وبرعکس از خود کفائی ها وغير وابسته بودن اقتصادی به پدر يامادر وارد چنين بحران ميشوند!
2) سردرگمی ها در تربيت نوجوانان خارج از کشور:
هنگامی که با پدر يامادر پريشان وهراسان روبرميشويم که با آشفته گی ُدنبال راه حل ميگردد، به سختی ميتــــوان راه حلی نزد شان گذاشت، به دشواری ميشود به دختر 14 ساله ای که عليه خانواده قيام کرده، بدون حضــور خودش چيزی گفت و تکليف وی را روشن ساخت!
مادری که اشک ميريزد وميگويد که به دليل سختـــگيری های پدر در رابطه به دخترش ” دوشب است که دخترش خانه نيامده، فقط تيلفـــونی گفته تا زمانی رفتار پدرش عوض نشود به خانه برنمی گردد” چه ميتـــــوان گفت،اين نمونه ای از دشواری خانواده هـــای افغان در خارج است که چنين مثالهـا فراوان وجود دارد، ترک خانه توسط پسر نوجـــوان خانواده به دليل خواهشات بی حد وحصرش از پدر يا مادر وپنــــاه بردن به دوستان تازه اش معمـــــــــــول شده است،اين همه دلايل وبرهــــــــانی هم دارد که به برخی آن در زير اشاره ميشود.
در سالهای نخستين اقامت در خارج فرزندان به دليل اينکه سريعتــــــر زبان را فرا می ميگيرند و تماس شان با جامعه بيشتر است، عهده دار نقش مترجم برای کارهای پدر ويا مادر ميشوند، به اين ترتيب در جريان تمام وکمـــــــــال مشکلات خانواده قرار می گيرند، نوعی رابطه تازه ميان والدين وفرزندان بوجود می آيد، که بکلی جديد است وهيچ يک از طرفين تعريفی برای آن ندارند، رابطه جديد را ميتوان نوعی بی قدرتی والدين تعبير کرد.
والدين هنوز توقوع دارند تا فرزندان شان مانند گذشته به رفتـــــــار شان ادامه دهند، اين انتظار بانقش تازهء فرزندان همخوانی ندارد ودراينجاست که پايه نخستين تناقضات شکل ميگيرد ودشواری ها از سطح به عمق راه ميگشايد!
عدم تماس جدی شماری از والدين با محيط وُسکنای جديد به دليــــل ندانستن زبان مورد سوء استفاده فرزندان قرارميگيرد!
هرگاه بخواهيم جوانب قضيه را مشخص تر ودرميان افغانها مورد توجه قرار دهيـــم بايد نگاشت:
چون در ميان افغانها، پيشينه هـــــــای خانواده گی، ساختار،نظم وهيرارشی ( سلسله مراتب) گذشته هنوزهم تا حدودی پابرچا بوده وتأثيرات معين خود را باسخت جانی حفظ می کند ودرمقابله بارويدادهای تازه مقاومت مينمايد،بناً به تناسب مهاجران وپناهنـده گان ساير ملل از دشواری هايی کمتر برخوردار اند، اما هرقدر از فرهنگ وکلتــــــور پذيرفته شده ومثبت گذشته فاصله ايجادشود به همان تناسب دشواری ها غلبه خواهد نمود.
حقايق ميرساند که در ميان گروهی از خانواده های افغان رفتـــار با دختران متفاوت از پسران است، آنهـــا حق آزادی بيشتر برای فرزندان شان قايل هستند ودليل آنرا در آسيب پذيری دختران ميدانند، اين طرز ديد نيز ناشی از عوامل پيشين است که هنوز هم خانواده ها پذيرفته نمی توانند که در محيط تازه آسيب پذيری يا مصئونيت هردو کتگوری همسان است، بيم وترسی که از لجام گسيخته گی هــــــــــای برخی جوانان وجود دارد، اين نحوه برخورد را توجيه پذير ميسازد.
تجربه نشان داده است که محيط خانواده را نبايد سياسی وايديالوژيک ساخت، اين بدان مفهوم است که نبايد فرزندان خويش را به رقابتهـــا و اختلافات بی مفهوم لسانی، مذهبی جناحی وسمتی وغيره آغشته وآلوده سازيم و بگذاريم که فرزندان ما بحيث آينــــــده گان ونوبالان آينده با همديگر در آميزش،دوستی ومحبت رشد وتکامل وزنده گی نماينــــد.اين خود نوعی از سردرگمی است که به وسيلهء والدين به فرزندان شان انتقـــــــــال می يابد
آنچه ميتواند از بار فشار خانواده ها در اين زمينه بکاهــــــد، کمک گرفتن از امکاناتی است که آنها رادر شناختن شرايط جديد ياری ميرساند مانند مراجعه به (سازمانهـــــــــــا ونهادهای اجتماعی زيربط ) وتلاش برای اينکه وضعيت نوين را از منظری نو مــــــورد توجه قرار دهند، بادريغ که بيشترينه خانواده های افغان برمبنای همان سنتـــــــها وقيود گذشته هنوز آماده گی کامل برای مراجعه به نهادهای کمک رسان اجتمــــاعی ومشورتی ندارند وگويا اين کار را لطمه ای به اتوريته خانواده شان ميداننـــد، در حاليکه ازيکطرف محيط تازه ايجابات معين دارد که رعايت آن در بهبــود اوضاع ياری ميرساند واز جانبی هم اگر رويدادها وحوادث سير منفی خود را بپيمايد عواقب ناگوارتر را برای خانواده ها در قبال دارد که آنرا يا ديده نمی توانند يا تحت عوامل فوق به بهـــــای سنگين آن ملتفت نمی شوند!
بهتر آنست که دشواری را ولو جنجال برانگيز وظاهرا ًشرم آور باشد، در تفـــــــــــــاهم ومشوره با ارگانها ونهادهای زيربط تخصصی حل وفصل نمــــــــايم، چون با مرور زمان ذوجوانب وهمه گير شده واز کنترول خارج ميشود در آن زمان تاثيرات جانبی آن و گويا شرم وشرارت آن به تناسب نتايح منفی آن وسيع ترتبارزنموده وکتـــــــله های بزرگ تر را متأثر می سازد.
3) تنگناهای جوانان بيگانه در محيط ميزبان :
جوانان خارجی( بيگانه) در هلند واروپا را ميتوان به دوگروه تقسيم کرد، گروهی که سالهـــــاست در اينجا زنده گی می کنند ودر حقيقت در اين کشورها به دنيا آمده اندوهم گروهی که طور مؤقت در اينجا هستند ووضع اقامتی محکمی ندارند.
جوانی که در بهترين سالهــــای عمر خود مجبور باشد در اتاقی دريک کمپ يا اردوگاه پناهنده گان تنها بنشيند وهيچ اميدی هم برای آينده نداشته باشد، اگر اورا افسرده نکند، ميتوان تصور کرد که اورا اين وضعيت دشوار به سردر گمی و تنگنا ها ودر مواردی به خلاف رفتاری متمايل می سازد ويا اگر صريح تر مطرح شود به خلاف رفتاری کشانيده ميشود،اين فشارها هنگامی که دستگاههـــای تبليغاتی مانند راديو وتلويزيون دمبدم قشر جوان بيگانه را مورد سئوظن وبدگمــــــانی قرار داده و شکاياتی را به آدرس ايشــان در خور جامعه ميدهند، آن جوانی را که خود تحت شرايط دشوار مانند بی سرنوشتی، انتظار طولانی در مراکز پناهنـــــــده گی وحتا تهديد به اخراج اجباری ويا ترک خاک قرار دارد، بيشتر از پيش به سؤ رفتـــــار آماده وترغيب ميشود، چنين جوانان با عقده های حقارت، نابرابری مشهود ودهها دشواری روان افسرده گی مواجه اند، اگر بزرگسالان ونهادهای مواظبت از چنين جوانان با هوشيـــــــــــاری ودرايت وارد عمل وکارزار اقناعی وتربيتی نشوند،همين کامپلکس های نضج يافته در کمپ ها واردوگاههای پناهنده گی به ساده گی ميتواند منشاء دشواری ها وجنجالهــــــای بزرگتر برای کل جامعه ميزبان گردد.
کتگوری دومی جوانانی اند که در کشور ميزبان تولد شده وعلی الرغم همسانی هـــای فروان محيطی مانند دانستن لسان ورشد وپرورش يکسان بافرزندان بومی، بآنهم اگر با اين قشر کمتر آسيب پذير احتياط صورت نگيرد وبه خواستهــــــای معقول شان پاسخ به موقع داده نشود، امکان دارد موجبات درد سرهای فراوان را ببارآورند. يکی از عواقب ناگوار آنرا ميتوان در واکنش نسل جوان مهـــاجران فرانسه دراواخر سال2005 مشاهده نمود که نه تنها فرانسه بلکه ساير کشورهای اروپائی را تکان داد.
از اينجاست که هيچگاهی نميتوان به تنگناهـــــا و دشواری های چنين جوانان برخورد سطحی نگرانه را مبذول داشت وبه حل بموقع آن توجه نکرد.
4) رد پای خشونت در ميان خــــانواده ها بويژه زنان افغان از داخل تا خارج کشور ( اروپا):
رفتـــــار خشونت آميز را نمی توان به هيچ وجه توجيه کرد،مؤجه دانست و دلايلی بدان تراشيد، الی آنکه محيط اجتماعی وفشارهای روانی عامل آن باشد.
مبرهن است که خشونت خانگی يک موضوع خصوصی ووابسته به يک شخص ويک خانواده نبوده،بلکه جنبه عمــــــومی وهمه گانی دارد،يعنی وابسته به همهء اجتـــــــماع است،روی همين انگيزه است که ما ميخواهيم حـــل اين دشواری را در معرض رای همه گانی قرار داده وبه تبادل نظربگذاريم .
تاجائی که آشکار است بادريغ که مسئولين درداخل کشور وحتا در محيط مهـــاجرت به شکايات خشونت خانواده گی طور دقيق برخورد نمی نمايند، در داخل کشور بنابر عوامل مشهود به اين معضلهء اجتماعی به ندرت آنهـــــم درجائی که پای نهادهای بين المللی در ميان باشد توجه مبذول ميگردد،در حاليکه در محيط پناهنده گی بنابر تفاوتهـــای کلتوری وفرهنگی، مداخله مقامات امنيتی واداری بجای آنکه بتواند راههای حل را دريافت کند به تشديد بحران می افزايد، حتا سبب جدائی ها واز هم گسيخته گی ها خانواده می گردد.
اگر يکی از آشنايان ما قربانی خشونت شود، واکنش ما چه خواهـــــد بود؟ طبعاً در قدم نخست نياز است تا با طرفين صحبتهای توضيحی صورت گيرد تا اينکه قضيه به مقامـات امنيتی کشانيده شود، دخالت کردن بزرگترهـا طبعاً دخالت مثبت ومفيد است که ميتواند در بسا موارد رهگشاه وحل کننده واقع شود، يا برای دريافت راهای حـل معقول قضيه کمک کند.
آمار منابع رسمی حاکيست که همه ساله در سراسر جهــــــان حدود بيش از يک مليون وشصدهزار انسان دراثر رفتار خشونت آميز جان خود را از دست ميدهنـــد وچند برابرآن مجروح می شوند وسلامت وتوان جسمانی، جنسی، توليد مثل را زايل می کنند.ودرنتيـجه آنها با عذاب ودشواری های فراونی مواجه ميشوند.
خشونت عليه زنان در نقاط مختلف افغانستان کماکان وجود دارد،هرروز رسانه هـــايی جمعی ونهــــــــاد های مدافع حقوق زنان از چگونگی افزايش سرسام آور ومدحش انواع تازهء خشونت گزارش ميدهند،اما بادريغ که مسئولان دولتی قادر به مجازات عاملان اين خشونت ها واعمال بربر منشانه عليه زنان نبوده وهمين انگيزه وعامل باعث تشديد روز افزون آن گرديده است.
يکی از موضوعاتی ديگری که در کشورما قابل توجه ميباشد،و بائيستی برآن تاکيــــد صورت گيرد، حمايت از زنان در محـــــــاکم قضائی کشور بصورت عادلانه ومنصفانه آن ميباشد، زيرا در افغانستان بدلايل زيادی اعم از اجتماعی،فرهنگی وآموزشی حقوق زنان نقض ميشودوزنان چاره ای ندارند، جز اينکه بخاطر گرفتن حق شان به محـــاکم قضائی رجوع کنند، واين روند از جملهء حقــوقی ميباشد که هم در قانون اساسی کشور وهم در ميثاقهــــا وکنوانسيون های بين المللی از جمله کنوانسيون رفع کليه انواع تبعيض عليه زنان برای آنان در نظر گرفته شده است، اما بادريغ بنــــابر نبود سيستم کارا وعادلانهء قضائی هنوزهم تارسيدن به اين مأمول فاصلهء طولانی وجود دارد.
کنگاش اين مطلب مستلزم امکانات و وسايل گسترده علـــمی وتخنيکی است که بيشترينه نهادهای دولتی ويا بين المللی توانائی آنرا دارند تا اين پژوهش را ادامه دهنـــد، گاهی هم رسانه هـــــــای جمعی منجمله دستگاه بی بی سی به آن پرداخته است، نظر سنجی ها هم خود يکی از وسايل دسترسی به اين مأمول است، بنابر فقـــــــدان منابع قابل دسترسی به اتکاء چنين سروی ها ونظر سنجی ها می توان به تحليل های نخستين پرداخت.
در نمونه هائی که به وسيلهء ناهيد کشاورز يک بانوی ايرانی،کارمنـــــد يکی از اداره های مشورتی در کلن جمهــوری آلمان در نتيجه گفت وشنود با برخی خانواده های افغان بدست آمده است واضح گرديده که” ردپای خشونت در ميـان خانواده ها وزنان افغان حتا در آلمان خود را نشان ميدهد” .اين مسأله نه تنها عامل درونی دارد، بلکه مهمـــــــتر از آن عامل بيرونی داشته وناشی از فشارها واتموسفير بوجود آمده در محيط است.
با کوششهای دولت آلمان مبنی بر باز گردانيــــــــدن افغانها، ترس وارعاب زنان افغان بازهم بيشتر شده است، با وجود حمايت هــــــای قانونی از زنان درآلمان گروهی از زنان افغان که مورد خشونت قرار ميگيرند به مراکزی که ميتواننــــــد کمک شان کند، مراجعه نمی کنند، علت آن ترس خوانده شده است.
يکتن از اين زنان که از نام بردن آن اباء می ورزم گفته است، سالهـــــــاست که مورد خشونت جسمی وروحی از سوی شوهــــــرش قرار گرفته است، او ميگويد در افغانستان امکان دفاع از خود را نداشت واين پنج سال است که رفتــــار خشن شوهرش را در آلمان نيز تحمل می کنــد، به گفتهء خودش زمانی امکان يافت تا از شوهرش شکايت کند،که به دليل جـــــراحات وارده در بيمارستان بستری شد،سرانجـــــــام جرأت يافت تا از شوهرش شکايت کند.
خانم ديگری وجود دارد که شوهرش را دراثر اعتيــــــــاد متداوم، بدرفتاری ها، توسل جستن به لت وکوب خودش وکودکانش ترک نموده است، ويا خانم هـــــائی هم هستند که بصورت هميشه گی مورد ضرب وشتــــــــم شوهرش قرار دارد وتوانائی آنرا ندارد که آه بکشد وصدای خود را بجائی برساند!
بانو فرخنــــده سعيدی مشاوريک دفتر فرهنگی در جمهوری آلمان از تجربه کاری اش بازنان افغان ميگويد:” اين زنان خشونت را بارها تجربه کرده اند،آنهـــــا برای برطرف کردن فشارهائی که به آنها وارد آمده، نياز به روان درمانی دارند.” بانو سعيـــدی معتقد است که در گروهی از زنان افغان که شاهد خشونت هــــای مکرر بوده اند، ترس نهادينه شده و با ادامه خشونت، دچار مشکلات جدی روانی ميشوند.
برعکس آنرا نبايد فراموش کرد که مثالهـــــــائی هم وجود دارد که مردان نيز مــــورد خشونت قـــــــرار گرفته اند،چون در گزارشهـــــای مربوط به خشونت در خانواده معمولاً زنان وکودکان به عنوان قربانيان اصلی ومردان به عنــــوان افراد خاطی قيد ميشوند، بناً درآماری که از منابع ملل متـــــحد بدسترس قراردارد حدود 90 در صد قربانيان خشونت خانگی زنان وحدود 10 در صد مردان هستند.
اما حقايق وفاکتهــــا ها در ميان مهاجران وپناهنده گان به ويژه در کشورهای اروپائی بيانگر آنست که در اين جا مردان نيز مورد سئو رفتــــار شديد زنان قرار می گيرند،امــــا ازجانب نهادهای حقوقی وامنيتی در اروپا جدی تلقی نمی شود،البته يکی از عوامــــل آن ذهنيت نضج يافته دراين کشورهــــــــــا در رابطــــــــه به سئو رفتــــــار مردان در کشور مبداءميباشد، حالانکه بيشترينه مردان در هجرت از وطن صلابت واختيارات گذشته شان را از دست داده و کمتر مجال آنرا دارند تا اعمال خشنونت را ببارآورند.
ميگويند حتا شماری از مردان در اروپا از شدت مظالم وسئو رفتار خانمهــــــــای شان بيشترين اوقات منزل را به قصد، مسجد وخانقا ترک کرده وبا فريادهايی که در آنجا می کشند، عقده های درونی شانرا التيام بخشيده وآنرا کاهش ميدهند!
برخی از انواع خشونت خانگی را چنين ميتوان رده بندی کرد؛
به کاربردن کلمات رکيک، بهانه گيری های پی درپی، داد وفرياد تحکم آميـــــــز، ايجاد فشارهای روحی با رفتار خشونت بار، تهديد به کشتن، محروم کردن از غذا، تهديد مبنی بر اخراج از خانه، تهـــــديد به انزوا وجدائی،کتک کاری، اجبـــــــــار به روابط زناشوئی ناخواسته وغيره ميباشد که بازهم بنابر محدود يتهـــــــا و پابندی های معين نمی توان از اجزاء وترکيبات ديگر آن نام برد،تفصيل اين همه ايجاب کار جداگانه را مينمايد.
در فرجام؛
درحاليکه بررسی همه جانبه وعينی دشواری هـــــــــای خانواده گی ناشی از مهاجرت وپناهنده گی در ميــــــان افغانها درخارج از کشور مستلزم پژوهش ويژه ميباشد و دارای ابعاد گوناگون است، درعين حـــــال خود همين دشواری هـــــــــا يکی از مسايل با اهميت اجتــــــماعی و پروبلماتيک محسوب ميشود که نه تنهــــــــا سردرگمی هـــــــا، کاستی ها وتنگناههـــائی را در ميان خود افغانها بوجود آورده است، بلکه معضلهء ايست که محيط ميزبان را نيز آغشته با انبـوهی از نا ملايمات ساخته وهرگاه با اتخــــــاذ تدابير جلوگيری کننده، اقدام بموقع صورت نگيرد، عواقب ناگوار آن دشواری هـــــای شناخته ناشدهء را باعث خواهد گرديد.
توقع برآنست که همچو معضله های همه گانی بوسيله نهادهـــــــــا و ارگانهای زيربط افغانهـــــــا وجلب همکاری مؤسسات ذيعلاقه اروپائی با تدوير کنفرانس ها، سمينارها و ورکشاپ های کاری با شرکت نماينده گان مهاجران وپناهنده گان مورد کنگاش وبررسی قرار داده شود وبا تعميم تجارب مثبت آن در بهبـــود وضعيت دشوار کنونی گامهای متين واستوار برداشته شود.