در سوگ احمد ظاهر

جوازی سال 1380 خورشیدی برابر است با 59- میلادی سال تولد و 27- مین سال شهادت

هنرمند زنده یاد وطن، احمد ظاهر.

غوث الدین میر

آری 27 سال قبل از امروز از ورا امواج رادیو اطلاع حاصل نمودیم که آواز خوان خوش صدا و محبوب که آهنگ صدایش جاودانه در گوش ها احساس و در تاروپود وجود ما همچنان پر طنین و شورانگیز باقی مانده و خواهد ماند، در اثر یک حادثه ترافیکی جان به جان آفرین داد. ظالمان و خونخواران او را کشتند تا مردم از وجود چنین هنرمند توانایی بی بهره گردند.

وقتی این خبر را شنیدم، هرگز باورم نمی آمد اما با درد و دریغ که این خبر حقیقت داشت. به روز 24 جوزا وقتی برای شرکت در تشیع جنازه آن هنرمند خوش آواز که عمری را در راه خدمت به هنر دوستان و علاقهمندان صدایش وقف کرده بود رفتم. آه وناله و سوگ و ماتم همه جا را فرا گرفته بود و مردم در سوگ هنرمند محبوب شان سیاه پوشیده بودند.

بعد از ادا نماز جنازه مردم بودند که تابوت ویرای بر شانه کشیده و تا آرامگاه ابدی با خود بردند. من از شمار آنهایی بودم که با قلب پر درد و چشم گریان این موج را همراه میکردم. احمد ظاهر فریاد میزد که:

« از برای غم من سینه دنیا تنگ است… » و این او بود که با نبود اش همه را داغدار و غمگین ساخته بود.

احمد ظاهر هنرمندی بود که همه ساله نامش در فوق جدول هنرمندان سال قرار میگرفت. او اگر کاپی میخواند، کاپی را با نظر داشت پیرایش های سیلقوی خود، انطور یکه برای مردم قابل قبول باشد اصلاح و آنرا میخواند. در سال 1359 از طریق رادیو افغانستان آهنگهای مختلفی از ایرانی، هندی، تاجیکی و افغانی به نشر رسید که در جمله همه آواز خوانان، احمد ظاهر آهنگ « سلطان قلبها » را که اصلاً یک آهنگ ایرانی میباشد اجرا نموده و با زمزمه آن آهنگ برنده جایزه اول آن مسابقه شناخته شد. اما این جایزه یک سال بعد از مرگش برایش تثبیت شد.

با آنکه امروز 27 سال از مرگ احمد ظاهر میگذرد، هنوز هم آوازش در بین جوانان، کهن سالان و حتا آنهاییکه احمد ظاهر را ندیده اند از محبوبیت زیادی برخوردار و نوار ها و سی دی های آوازش در آسیا، اروپا و آمریکا دست بدست علاقه مندان صدایش میگردد.

در تاجیکستا ن هنرمند مردمی و نابینای آن کشور، عبدالخالق که پنجاه سال عمر دارد، همیشه از احمد ظاهر میخواند و به هر جا که می رود، مردم از او تقاضا میکنند که:

« بی وفا یارم… »، « شب های ظلماتی… » و یا « اگر تو یارک من باشی » را بخوان!

و همه میگویند:

« این عبدالخالق چقدر مانند احمد ظاهر میخواند… »

عبدالخالق از سی سال بدین سو این سبک را دنبال میدارد آنرا « پیک محبت » می نامند و می گوید: از همان آغازی که این صدا را شنیدم ( صدای احمد ظاهر – اندیشه ) هرگز از او جدایی ندارم. او را هر روز می شنوم و حتا شب ها در خواب میشنوم، زیرا آن را، صدا، صدای است که میتواند وا قعا بیانگر دردها و اندوه من باشد. امروز که 27 سال از مرگ احمد ظاهر می گذرد، وقتی صدایش را می شنوم خاصتا آهنگ « برایم گریه کن امشب که تنها امشب ام با تو و زمانیکه این آهنگ را برای مخلصانم میخوانم، چشمانم را اشک فرو میگیرد و گلویم را بغض می فشارد ».

کیست در شهر که از دست غمش داد نداشت؟

باز اگر در خارج از مرز افغانستان باقی بمانیم می بینم که « سیاره قاضیوا » آواز خوان اوزبک با سرودن آهنگ های احمد ظاهر در کنسرت هایش، نامش را زبانزد همه ساخت ویا آوازخوان شناخته شده ترکمن « بابا مراد همدموف » که با اجرای آهنگ هایی از احمد ظاهر شور و شر در کنسرت هایش براه می اندازد.

با درد و دریغ که نویسنده گان و پژوهشگران عرصه موسیقی و هنر در کشور تا حال موفق به نوشتن کتابی در باره زندگی، هنر و شخصیت احمد ظاهر نشده اند. پس از مرگش فقط دو کتابی « تنها صداست که می ماند » در سال 1995 در پاکستان و دیگری در سال 1992 زیر عنوان « باز آمدم » در تاجیکستان بنشر رسید که ترتیب کننده گان آن وهاب ادینه و عبد القهار می باشند. در این کتاب مقاله هایی از محترم عزیز آسوده طهماس ببرک احسان، محب بارش و روزنامه نگار تاجیکی سلیم عیوب زاده و امان بیگ شهزاده نیز شامل میشود و در کتابی که در پاکستان به چاپ رسید 182 سرود احمد ظاهر با یک مقدمه خیلی کوتاه به چاپ رسیده است.

در آرشیف رادیو تلویزیون جمهوری افغان فقط دو آهنگ ثبت شده تلویزیونی از او ثبت شده و مابقی همه کاپی تصویری بود.

قابل توجه است که احمد ظاهر را همه دوست میداشتند، حزبی و غیر حزبی، ثروتمند و غریب، جوان و پیر، مرد و زن… و نوارهایش همه جا در منزل و در دفتر و سفر شنیده میشد و حتا در کشورهای همجوار چون ایران و هند و پاکستان، تاجیکستان و … نوارهای آواز وی را به همدیگر تحفه میدادند. در حالیکه حکومت های ئقت در افغانستان به مکتب هنری وی توجه ای مبذول نکردند.

در زمان حکومت کوردلان بنیادگرا در سالهای 90 به خصوص در زمان حاکمیت کوردلان وحشی و غلامان عرب، طالبان بار دیگر آرامگاه سر تاج موسیقی شرق، بابای موسیقی- استاد سراهنگ فقید و احمد ظاهر با مین و باروت به خاک یکسان کردند. و این بود حق شناسی و قدر وحشیان فرهنگ از هنر و هنرمندان زنده یاد کشور که نه تنها در دل مردم وطن بل در قلب مردمان منطقه جا دارند.

احمد ظاهر به کشور و مردمش عشق می ورزید و می سرود که:

تنیده یاد تو در تار و پودم، میهن ای میهن…!

و حتی این سرود در جریان لویه جرگه اضطراری همه روزه در کنار سایر سرودهای میهنی پیهم پخش میگردید.

بروز 23 جوزار یا سال 1358 بجای آنکه مردم سی و سومین سالگرد تولدش را جشن بگیرند، دوستان و هوا خواهان هنر احمد ظاهر اشک ماتم ریختند. مرگ و شهادت وی همه را ملول و غمگین ساخت. بیاد دارم آن شب که استاد صادق فطرت ( ناشناس ) از طریق برنامه ویژه تلویزیون بیاد احمد ظاهر فریاد زده و سرود که:

« رفتی و نقش پای تو دیدم گریستم » و خانم هنگامه که در اوج شهرت قرار داشت سیاه پوشیده و خواند: « قلب ما خالیست خالی، دلبر دلها کجاست، خاک تیره از تو پرسم ظاهر زیبا کجاست؟ ». احمد نعیم پوپل، در غربت، منگل، محسور جمال و ده ها هنرمند دیگر فریاد کنان سروده هایش را تکرار کردند که:

ای بدیده ام تاریک، ماه آسمان بی تو…

و چنین است که بعد این همه سالها هنوز مردم بر آرامگاه ویرانه وی رفته و در برابراش ادای احترام می کنند.

احمد ظاهر در گزینش شعر برای آهنگ هایش سخت کوشا و مشکل پسند بود و در تلاش بود تا اشعاری را برگزیند که دلنشین و ناب باشد.

وی اکثراً شعرهای از مولانا جلاالدین بلخی، ابوالقاسم لاهوتی، حافظ شیرازی، صوفی عشقری، ابوالمعانی بیدل و دیگر شاعران چیره دست و همروزگارش را انتخاب می کرد که این خود در جاودانه گردانیدن آهنگ هایش نقش بزرگی داشت.

«عاشق شده ام گناه ام اینست »، « صد ره در انتظارت »، « دیوانه نمودم دل فرزانه خود را … » از این شماره اند.

آهنگ های « زنده گی آخر سراید بنده گی در کار نیست »، «ترسم آزاد نسازد ز قفس صیادم »، «فقط سوز دلم را در جهان پروانه می داند »، « تنیده یاد تو در تار و پودم میهن ای میهن … » همه و همه بیانگر احساس پاک وطنپرستی احمد ظاهر بود، وی در برابر ستمگران فریاد میداد که:

الا صیاد رحمی کن مرنجان نیمه جانم را، پرو بالم بکن اما مسوزان آشیانم را … و یاگر فشار دشمنان آبت کند، مسکین مشو، مرد باش ای خسته دل شرمنده گی در کار نیست….

صدا و اهنگ احمد ظاهر تسکین دهنده دردها و نوازشگر روح بود، برای ثبوت این حرف باید نقل قولی از گفته های خانم « نسیمه شادیوا» از یکی از بیمارستانهای شهر دوشنبه را برایتان بیاورم.

شادیوا میگوید: « استاد میرزا تورسون زاده شاعر نامدار تاجیک در بیمارستان ما بستری بود. استاد تورسن زاده که یکی از شاعران سرشناس و محبوب ما می باشد از طریق اتحادیه نویسنده گان تاجیکستان برای تداوی به شفاخانه ما معرفی شده بود.

استاد تورسن زاده را همه دوست داشتند به ویژه ما زن ها او را بیشتر دوست میداشتیم، زیرا وی همراز و مدافع ما بود. از همین سبب از پزشکان تا فراشان همه میکوشیدیم تا آرامش و نظم در بیمارستان را حفظ کنیم. در یکی از روزهایی که نوبت داری من بود، ناگاه صدای موسیقی بلند شد، محل صدا برایم نامعلوم بود. بیشتر از همه بیم داشتم که مبادا این صدا آرامش خاطر بیمار عزیز و دوست داشتنی ما، استاد تورسن زاده را به هم بزند.

به زودی به اطاقی که از آن صدا بلند بود دویدم و دیدم که این اطاق خود استاد است و چند تنی همراه با او مگنیتوفونی که با آواز بلند میخواند پا گوش میدهند، استا به من دید و گفت:

بیا نسیمه جان احمد ظاهر را گوش کن!

بعداً فهمیدم که این کاست را یکی از شاگردان استاد برایش تحفه آورده و شعر استا را احمد ظاهر با صدای زیبایش میخواند که:

ترا صد بار گفتم غلامت من، همین کافیست…

استاد از این تحفه آنقدر خرسند بود که آنرا تکرار می شنید. او خرم از این بود که شعرش را یک جوان افغان چه زیبا سروده است و سرودهای دیگر این هنرمند را نیز به علاقه مندی گوش می داد.

بعد از آوردن کاست حال استاد روز تا روز بهتر شده رفا و به آواز احمد ظاهر ما همه دل بستیم. این آواز نه تنها شفا بخش بیماران بود، بلکه در دل طبیبان نیز درمان بخش بود ».

احمد ظاهر شعرهای شاعر جوان عبالله قادری را نیز میخواند که میگفت:

از آن لبان بوسه بده، دل مرا غصه مده …

این آهنگ نیز از شمار آهنگ های سال بود. وقتی عبدالله قلدری شعر دیگراش را به نام « اوین عشقم تو بودی » را در ترکمنستان به استاد حلاند اهدا می کند می گوید که چند سال بعد تر دوستی برایم پیام آورد که:

« میدانی سروده ترا هنرمند افغان احمد ظاهر در مزار شریف در جمع مردم در کنسرت با شکوهی با احساس سرود که بسیاری از سوز گریه میکردند و بارها پیشنهاد دوراره خواندن این آهنگ را مینمودند ».

عبدالله قادری زمانیکه با محترم مسحور جمال در یک مهمانی آشنا شد و دانست که وی هم آهنگ ساز مرحوم احمد ظاهر است برایش این ترانه را سرود:

« ای نی نواز احمد ظاهر چه گویمت؟

سوز هر ناله به نایت مکرر است … »

آری خواننده گرانقدر اندیشه!

احمد ظاهر در جوانی به جاویدانگی پیوست یادش گرامی و روحش شاد باد!

نوحه میکشد چو دل ابر، دیده گان بی تو

تیره در نظر تابد شمع شب روان بی تو

اشک سبزه شد شبنم، لاله در دمن دل خون

غنچه ها نشکفته در چمن خزان بی تو

بزم ما بسی دلگیر، حرف ها پراکنده

تلخ از جدایی هاست، عیش عاشقان بی تو

****

پایان

Kommentar verfassen

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Scroll to Top