afghanistan, hand, flag-645347.jpg

باستانشناسی افغانستان

از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان

پاره دوم

کهن سنگی
ریچارد س. داویس
Richard S. Davis
گزارشگر از زبان انگلیسی به پارسی
صدیق رهپو طرزی
tarzisr@gmail.com
هیچ آگاهیی در مورد دوران کهن سنگی در افغانستان، پیش از سال ۱۹۵۱ع. در دسترس نبود. به روی نقشه بررسی ها و کاوش های مربوط به دوران کهن سنگی، جایگاه این کشور سپیدِ سیپد بود. از این رو، این باور وجود داشت که ممکن افغانستان برای مردمان شکار گر و میوه چین یا گردآورنده مواد غذایی دست نخورده و آماده، ناشناس بوده باشد. اما، برخی بررسیگران دوران پیش از تاریخ در آسیا، دیده به راه این امر بودند که ممکن کم کم اثر هایی و باقی مانده گانی از کسانی که در دوران کهن سنگی میان و یا زبر سنگی در این جا می زیستند، به دست آید. در جریان بیست سال پس از آن، به روشنی حضور جایگاه هایی از دوران کهن سنگی میان و زبری، نشانی شدند و به تازه گی نمونه هایی از اثر های دوران کهن سنگی زیری به دست آمدند. با آن هم، بررسیگران دوران کهن سنگی، نمی توانستند تا حال و وضع همخوانی و تطابق انسانان را در بخش های گونه گونه دوران کهن سنگی، پیش بینی نمایند. این پاره، باب و یا فصل در نظر دارد تا به بررسی شاهد ها و سند های به دست آمده مربوط به دوران کهن سنگی که از این کشور و منطقه به دست آمده اند، دست بزند.
در این بررسی دوران کهن سنگی به چار مرحله زمانی یکی پی دیگر چنین تقسیم بندی شده اند:
۱- کهن سنگی زیری،
۲- کهن سنگی میانی،
۳- کهن سنگی زبری و پیش ـ نوسنگی.
دو دوره آخر (دوران کهن سنگی زبری یا بالایی و پیش ـ نوسنگی) را به صورت عموم دوره اخیر کهن سنگی می خوانند. این گفته یا اصطلاح، نیاز کار برد میان سنگی را که گفته مبهم می باشد و تنها به وسیله کاوشگران پیش از تاریخ در جنوب آسیا، به کار می رفته است، از میان می برد. (مورخان ما از آن میان احمد علی کهزاد که در مورد پیش تاریخ اثری دارد، این اصطلاح را به تقلید از همتایان آسیای جنوبیش فراوان به کار برده اند. طرزی). گرچی واژه کهن سنگی ( ابزاری که از توته سنگ ساخته شده و در عصر یخ به کار می رفته است) ریشه در سده نزدهم دارد و آن را در خط فنی و حادثه نگاری به کار می بردند، اما، این جا بیش تر بار اقتصادی دارد. این گفته به هرگونه وسیله و حالت زیستی که از راه شکار و گردوآری مواد غذایی تامین می گردد، به کار می رود.
از همین اکنون باید این مساله روشن گردد که مرز های کنونیی افغانستان که هستی سیاسی کشور را در بر می گیرد، هیچ پیوند ویژه و خاص محدود کننده، با ساکنان دوران کهن سنگی ندارد. به همین دلیل ما باید در این راستا، بخش هایی از آسیای جنوب غربی، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی را در نظر بگیریم. از این رو بررسی گران پیش از تاریخ، باید از انکشاف ها در دوران کهن سنگی در این سه بخش، آگاهی کامل داشته باشند. در بحث، جدل و بررسی در مورد دوران کهن سنگی در افغانستان، ضرورت است تا به اثر هایی که در نتیجه کاوش های باستانشناسی خارج از مرز های کنونی افغانستان، به دست آمده اند توجه جدی نمود.
در حالت و وضع کنونی، بررسی دوران پیش از تاریخ در افغانستان با مشکل ها و دردسر های متعدد ساحه ها و دریافت راه حل های گونه گونه، رو به روست و سال های زیادی کار کاوشگران اثر های باستانی را در بر خواهد گرفت. این را نباید فراموش نمود که کار بررسی و مطالعه دوران کهن سنگی در افغانستان در مرحله های به شدت اولی خویش قرار دارد. کار های آینده باید به گونه یی سازمان داده شود تا از پُــر کردن بیهوده گدام ها، در اثر کاوش های نا دقیق، جلوگیری به عمل آید.
ساحه های دشوار و پیچیده
۱- چی وقت و در زیر کدام شرط ها و دلیل ها، در افغانستان در آغاز، هموینیدان Hominid (انسانان اولی و پستانداران. طرزی.) که کار شان شکار و گردآوری خوردنی های آماده بود، می زیستند؟
۲- کدام جای ها و ساحه های محیطی در دوران کهن سنگی مورد بهره برداری قرار گرفتند، و چگونه دگرگونی های آب و هوا دوران پلایستوسن Pleistocene ( از دید جغرافیه نگاران دورانی را می گویند که آب و هوا در آن دچار دگرگونی های تند و شدیدی می شد. این حالت وضع، با خویش دوران یخچال ها را به میان آورد. این تغییر های اقلیمی از یک و نیم میللیون تا ده هزار سال را در بر گرفت. طرزی) بر باشنده گان و جای های ویژه، اثر وارد کردند؟
۳- کدام جای ها و منطقه های ویژه در دوران کهن سنگی، به مدت دیرتر، انسانان در آن ها می زیستند و کدام عنصر ها و علت ها را می توان در مورد خلا هایی که میان مدت زیست رخ داد، مشاهده نمود؟
۴- در دوران کهن سنگی در افغانسان کدام مواد غذایی و با چی ابزار کاری مورد استفاده بوده اند. چی شاهد ها و سند هایی وجود دارند که این دگرگونی ها را در پیوند و رابطه با تغییر های محیط محلی نشان بدهند؟
۵- چی نقشی را شکارچیان و گرد آوران، در دوران پایان کهن سنگی در خط اهلی سازی و رام کردن گوسپند و بز و کشت جو، داشته اند؟
نگاه فشرده به تاریخ کاوش ها در دوران کهن سنگی در افغانستان
اولین کاوش های در مورد دوران کهن سنگی در افغانستان، در سال ۱۹۵۱ع. (Allchin الچین، ۱۹۵۳ع.) و در اپریل ۱۹۵۴ع. به وسیله کارلتن س. کوون، Carleton S. Coon عضو دانشگاه پنسلوانیا، صورت گرفت. او در اثرش به نام ٫٫ هفت مغاره،، (کوون، ۱۹۵۷ع.) شرح سفرها و کاوش هایش را در شمال افغانستان، می نویسد. کوون، با استفاده از موتر و گذر از کوه های هندوکش، به ایبک، مرکز ولایتی در شمال می رسد. همراهان زمین شناسش، جای های گونه گونه سنگ های آهکی را در این جا نشانی می نمایند و به نظر شان چنین می آید که جای های مناسبی برای بود و وجود مغاره های دوران کهن سنگی در آن محل ها می باشند. کوون، به زودی متوجه پناه گاه کوهی می گردد که نامش قره کمر می باشد. او به زودی دست به کاوش در این جای می زند. کوون، به کاوش در آن جا ادامه می دهد و در میان کار، سفر هایی هم به کابل می نماید، تا اثر های به دست آمده از دوران کهن سنگی را با موزیم کابل تقسیم نماید.
لویس ب. دوپری Louis B. Dupree، که افغانشناس پـُـراعتبار از دوران پیش از تاریخ تا دور کنونی می باشد، در خزان ۱۹۵۹ع. دست به بررسی عمومی در شمال افغانستان می یازد. او موفق می گردد تا جایگاه های متعدد مربوط به دوران کهن سنگی را نشانی نماید و سپس به کاوش و بررسی به آن ها دست بزند. (دوپری، و هوو، ۱۹۶۳ع.). او در ولایت بدخشان، به پناهگاه کوهی مربوط به دوران کهن سنگی میانی که دره کور نام دارد، درسال ۱۹۶۶ع. دست به کاوش می زند. او در بدخشان سه جایگاه مربوط به دوران پیش ـ نوسنگی در نزدیکی آق کوپروک کشف می نماید. این بخش دارای دو پناهگاه کوهی به نام های آق کوپروک اول و و دوم، و هم چنان محل رو بازی در کنار دریای بلخ که آن را آق کوپروک سوم نام گذاری می نماید، می باشد. این جای ها در سال های ۱۹۶۲ع. و ۱۹۶۵ع. مورد کاوش قرار گرفتند.
س. م. پوگلیسی S. M. Puglisi، مدیر انستیتوت بررسی های کهن سنگی در دانشگاه روم، و عضو هییت باستانشناسی ایتالیا در افغانستان، در پیرامون اییک، دست به کاوش زد. این جا، در بیست کیلومتری جنوب شرق قره کمر واقع است. او در آن جا پناگاه کوهیی را در بستر وادی دره کلان، به دست آورد. او به آزمایش کوچکی در سال ۱۹۶۵ع. در آن پرداخت و به کشف دو جای مربوط به پیش ـ نوسنگی، موفق شد.(اللس سیو و دیگران، ۱۹۶۷ع.)
دوپری و من، در تابستان سال ۱۹۶۹ع. بار دیگر از ایبک دیدن کردیم. این بار لاورنس لتتمن Laurence Lattman، زمین شناس از دانشگاه سین سین ناتی Cincinnati ما را همراهی می کرد. ما رد اثر پیش ـ نوسنگی را در کوکجار، که در سه کیلومتری جایی که پوگلیسی آن را بررسی کرده بود، نشانی کردیم. در هنگام همان تابستان و تابستان بعدی، از همه آن جای های باستانی دیدن کردیم، و به مشاهده ساحه های پیرامونشان نیز پرداختیم. من، تمام این بخش های پیش ـ نوسنگی را بررسی کردم و بر آن شدم تا مطالعه های ژرف تری را نیز انجام دهم. (داویس، ۱۹۷۴ع.) من همچنان فرصت آن را به دست آورم تا اثر های مربوط به دوران اخیر کهن سنگی که در شهر سمرکند، تاشکنت و دوشنبه در آسیای مرکزی شوروی، به دست آمده بودند، بررسی کنم.
فیلیپ گوین Philippe Gouin، عضو هییت باستانشناسی فرانسه یی در افغانستان دست به بررسی شمال هندوکش در دشت های سوزان شمال واحه تاشقرغان، زد. او محلی را مربوط به پیش ـ کهن سنگی را نشانی نمود و گزارش اولیی را ارایه کرد.(گوین، ۱۹۷۲).
تازه ترین کشف باستانشناسی به وسیله دوپری، در جنوب هندوکش در ساحه دشت ناور، صورت گرفت. در آن جا در کنار ساحل دریاچه کهن، او توانست به بازمانده گان اثر مربوط به کهن سنگی میانی و ممکن زیری، دست بیابد. (دوپری، ۱۹۷۴ع.).
همه این جایگاه های باستانی در شکل شماره ۲.۱، دیده شده می توانند. این گپی روشن است که هر باستانشناسی که دست به بررسی های کهن سنگی در افغانستان زده، دست خالی از آن بر نگشته است. اما، این بررسی ها در مرحله های به شدت ابتدایی قرار دارند. امیدواریم تا در آینده، در جریان همکاری و همیاری خبره گان، توجه حکومت و فراهم آیی سرچشمه های مالی، کار دراز مدت و ژرف برنامه های کاوش باستانشناسی، روی دست گرفته شود.
نخستین باشندگان افغانسان ـ
دوران کهن سنگی زیری
در حالت و وضع کنونی، داده ها در مورد حضور انسانان در زمان پیش از دوران کهن سنگی میان، به کاوش ها و در نتیجه کشف هایی محدود می گردد که لویی دوپری در تابستان ۱۹۷۴ع. در ساحل باستانی دشت ناور که خود یک دریاچه ژرف و بزرگ آب شور بوده و در حواشی کوه های هندوکش در ولایت غزنی قرار دارد، اجرا نموده است. (دوپری، ۱۹۷۴ع). دوپری، در بررسی کوتاهی که در ساحل شرقی و شمال دریاچه ( نزد ما به آب ایستاده غزنی معروف است. طرزی) انجام داد به ابزار کوارزی Quartz ( یک سنگ معدنی است که دارای رنگ سپید و یا بی رنگ می باشد. ترکیبی از سلیکان و آکسیژن بوده به فراوانی یافت می گردد. طرزی) به گونه های زیر دست یافت: ساتور، تراشگرها، وسیله های برنده و ریگ مال ها. بر اساس بر داشت دوپری، این ابزارها به ساخت و صنعت دوران کهن سنگی زیری، بسته اند. برای دلگرمی و اطمینان بیش تر بایست در این ساحه کاوش ها و بررسی های دقیق و ژرف زمین شناسی نیز صورت بگیرد. امیدواریم تا کاوش های بعدی پرده از روی ابزارهای بیش تر مربوط به دوران کهن سنگی زیری را بردارد. در این راستا، پیوند آن ها با حضور مانده های چارپایان پیشین از اهمیت بزرگی بر خوردار می باشد. به هر روی، کشف های دوپری و بررسی های نمونه یی اش در دسترس ماست. این امر به ما اجازه می دهد تا این فرضیه را به میان بیاوریم که ساحه های دشت ناور در غرنی، در بر گیرنده شاهد ها و سندهایی از باشنده گان در دوران کهن سنگی زیری، می باشد.
نزدیک ترین جایی هایی که در آن بازمانده گان دوران کهن سنگی زیری در حوالی افغانستان به دست آمده اند، در سوان Soan واقع در ۹۰ کیلومتری جنوب شرق اسلام آباد، پایتخت پاکستان، (الچین و الچین، ۱۹۶۸، ص. ۵۹.)، ابزار ریگ مال و توته سنگ ها تیز در آسیای مرکزی شوروی (لازاینکو و رانوف، ۱۹۷۷ع.) و لادیزیان در بلوچستان ایران (هوم،۱۹۷۶ع.) می باشند. همه این یافته گان بسیار نزدیک به مرز های کنونی افغانستان می باشند. آن چی از اهمیت بزرگ بر خوردار می باشد، این امر است که بسیاری از این ساحه ها چنین به نظر می رسد که ادامه و کشاله زیستی است که در مرز های کنونی افغانستان بوده اند. جای شگفتی و تعجب نیست اگر روزی در افغانستان بازمانده های باشنده گان دوران کهن سنگی زیری، به دست آیند. این که چگونه ابزارسنگیی به دست می آید، مساله دیگری است. وجود ساخت و صنعت با تبر دستی و یا بدون تبردستی به صورت یقین امکان دارد. آن چی بسیار اهمیت دارد، این است که بدانیم که چگونه این شکار گران و گردآوران دروان کهن سنگی زیری، خویشتن را با محیط و وضع پیرامونی، همخوان ساخته و تطابق داده اند.
دوران کهن سنگی میان
جایگاه های کاوش
دره کور
غار مرده گوسپند
دره هزار سم
قره کمر ۲ و ۴.
دشت ناور
تعین کاربن ۱۴.
دره کور (دوپری، ۱۹۶۸ع.)
GX ج.ا کس.۱۱۲۲= ۳۰۳۰۰ مثبت منفی ۱۹۰۰ پ.ا.
یادداشت:
در این جا لازم دیدم تا برای خواننده گان، در مورد تاریخ گذاری و یا یابی یک اثر کهن، با بهره برداری از شیوه کاربن ـ ۱۴. روشنی کوتاهی بیندازم.
ویللیام لیببی ۱۹۸۰ـ William Libby ۱۹۰۸ استاد دانشگاه شیکاگو، در سال ۱۹۵۰ ع. به کشف اندازه گیری زمانی به نام سنجه رادیو اکتیف، نایل آمد. او در نتیجه این کشف جایزه نوبل را به سال ۱۹۶۰ع. در رشته کیمیا، برد. شیوه کار در این سنجه چنان است که تمام گیاه ها و جانداران برای زیست شان، کاربن دای اوکساید می سازند. در این امر کاربن ـ۱۴. نیز جای دارد. پس از آن که موجود زنده بیمرد، این کاربن بر اساس اندازه معین زمانی آرام آرام کاهش می یاید. همین جریان کاهش است که زمان را به دست می دهد و تاریخ گذاری را می توان بر موجود مورد آزمایش ثبت کرد. باستانشناسان هر گاهی که می خواهند تاریخ دقیق را ارایه کنند از کار برد زمانی بر اساس پیش از عیسا و پس از عیسا خود داری می نمایند، زیرا این زمان را عیساییان پس از ۴۰۰ سال گذشتن از مرگ عیسا، به صورت فرضی سامان دادند. به این دلیل، در باستانشناسی سال ۵۷۳۰ مثبت ـ منفی ۴۰ ،پذیرفته شد. نوشته می کنند که به صورت نمونه ۲۵ هزار سال پیش از اکنون یا b.p. تا بتوانند زمان را با شدت هر چی بیش تر دقیق بیان کنند. نکته مثبتی که در این امر نهفته است این می باشد که به گفته حافظ، به جنگ هفتاد و دو ملت میان دین ها و فرهنگ های مختلف، پایان می بخشد و آن را بر خط دید دانشی و علمی استوار می سازد. هم چنان برای این که محاسبه از دقت دانشی بر خودار باشد، یک اندازه رقم مبثت و منفی را اضافه می نمایند. مانند مثبت منفی ۲۲۱. یاد مان نرود که برای کاربرد این واژه، اکنون سال ۱۹۵۰ع. را پذیرفته اند. البته سال های پس از ۱۹۵۰ع. رابر آن می توان اضافه کرد. در همین نمونه قره کمر، سطح اول رقم ۱۰۵۸۰ مثبت ـ منفی ۷۲۰، پ.ا. را ذکر نموده اند. این رقم را رالف Ralph و کوون Coon در سال ۱۹۵۵ع. ذکر کرده اند. طرزی.
با آن که در افغانستان بسیاری جای ها در خط مرحله موستریان Musterian (همان دروان کهن سنگی میان است که در اروپا مورد توجه قرار گرفته است و پیوند نزدیک با انسان نیاندرتال دارد. طرزی) و یا دوران کهن سنگی میان، نشانی شده اند، تنها یکی را یعنی دره کور را می توان به صورت یقین در این رده قرار دارد و آن را مربوط دوران کهن سنگی میان به حساب آورد. توصیه من این است که در افغانستان، از کار برد گفته و اصطلاح موستریان، باید دوری نمود، مگر این که نشانه های روشنی به دست آید که رابطه اش را با وضع جنوب فرانسه، پیوند مستقیم بدهند. کار برد دوران کهن سنگی میان کم تر یاد آورنده بخش های دیگر است و درب فرضیه های گونه گون را در مورد گروه های فرهنگی دوران کهن سنگی میان می بندد. بیان درست دوران کهن سنگی میان در افغانستان چنین است: صنعت تراشه یی دوران آغاز گرما، با فنی که در جریان کار بردش سنگ خاکستری رنگ سختی را گرد بسازند و شکل کف دست به آن بدهند.
دره کور یک پناه گاه سنگلاخی طبقه طبقه یی است که در نزدیک قریه چنار گونجوس خان در ولایت بدخشان، قرار دارد. این پناه گاه در بلندی دره قرار دارد و به صورت روشنی بر منظر تمام گوشه های دهکده فرمان می راند. در این جا، در زمان باستان، ریزش های سنگلاخی زیادی صورت گرفته است. همین امر، کار کاوش و بررسی را با دشواری رو به رو می سازد. ابزار دوران کهن سنگی میان (نگاه کنید به شکل های ۲.۲ و ۲.۳) در ساحل دریا که گل و لای همراه با گچ در آن ذخیره شده و رسوب کرده بودند، کشف گردیدند. چنین به نظر می آید که این گل و لای، در نتیجه جریان جوی بزرگ و کهنی که از کنار پناه گاه تیر می شده، رسوب نموده است. اندازه زمانی کاربن سی ـ ۱۴، که در بالا آمده است، از روی آزمایش بر توته های ذغالی که در یک اجاق مانده بوده، گرفته شده است. این اجاق به اثر کنش و واکنش آب، دست خورده است. چنین شکی وجود دارد که ممکن برخی ذغال های مربوط به دروان پسا ـ کهن سنگی میان با نمونه هایی که تاریخ شان مورد آزمایش قرار گرفته است، مخلوط شده باشد. به این گونه، زمان کمتر و یا جوان تری را نشان داده باشند. ممکن است که ذخیره های اجاق های دست ناخورده در بخش پایینی که سنگلاخ بر آن ها فرود آمده است، گور و پنهان شده باشند. من و دوپری، تا کنون شرح ابتدایی در مورد مواد سنگی را ارایه کرده ایم، (دوپری و داویس، ۱۹۷۲ع)، اما، باید چندین بررسی دیگری را هم انجام داد. از لایه های دوران کهن سنگی میان، در حدود ۸۰۰ نمونه سنگ به دست آمده اند. به صورت روشن در این جا فن لی والواLevallois ( این واژه در دانش باستانشناسی به آن چنان فنی در دوران سنگ به کار می رود که در جریانش از توته های سنگ سخت خاکستری رنگ، سنگ هموار دیگری مانند کف دست می ساختند. طرزی.) یی انکشاف نموده است. نمونه هایش تیغه های نازک می باشند. (نگاه کنید به شکل ۲. ۲، شماره ۴.)، اما، فن مسلط همانا ساختار گرد گونه یا مدور می باشد. ابزار هایی به گونه گرد و مدور بسیار بوده و تعداد زیاد شان به شدت کوچک اند، اما، دقیق ساخته شده اند. (نگاه کنید.شکل ۲.۲، شماره ۲.) سکو های متعدد نیز یافت گردیدند. (شکل ۲.۲. شماره ۱.) ویژه گی این فن و صنعت، حضور تیغه های فراوان می باشند. (شکل. ۲. ۲، شماره ۳.) بی نظمی یا کار دوباره روی ابزار بسیار زیاد می باشد. در این جا به تراشگر هایی که کنار را بتراشند، بر نخوردیم. از تبر دستی خبری نبود. ابزار ویژه دوران کهن سنگی زبری یا بالایی به تعداد کم به دست آمدند. مودای که این ابزار از آن ها ساخته شده اند، سنگ سخت سیاه آتشفشانی است که به ساده گی ورقه نمی گردد. این یافته های سنگی هنوز هم به صورت دقیق و کامل بررسی نشده اند. به همین دلیل سطح کیفی آن ها را نمی توان سنجید و حساب کرد.
در کنار این ابزار، توته یی از استخوان شقیقه انسان اولی نیز به دست آمده است. این نمونه را ج. لاورنس انگل J. Lawrence Angel، در انستیتوت سمیتسونیان Smithsonian مورد بررسی قرار داد. (انگل، ۱۹۷۲ع.). این را می توان تنها نمونه یی از موجود انسان اولی در چارچوب دوران کهن سنگی در افغانستان، خواند. انگل، آن را با مواد مربوط به انسان نیاندرتال و انسان مدرن یا هومو ساپین ساپین، مقایسه نموده و به این نتیجه رسیده است که این توته استخوان بیش تر از دیدگاه شکلی و ظاهری دانش اندام شناسی به ویژه کله، به انسان مدرن و نو می ماند تا نیندرتال. اما، بخشی از آن به انسانان نیدرتال که از مغاره اس ـ اسخول Es-Skhul ( این مغاره معنای کودکان را می دهد. در ۲۰ کیلومتری شهر حایفاHaifa، قرار دارد. در اثر کاوش باستانشناسان در سال ۱۹۲۸ع. کشف گردید. در آن آرامگاه مرده گان و ابزار سنگی نیز به دست آمده است. طرزی. ) واقع در کوه کارمِــل Carmel در اسراییل، به دست آمده است، می ماند. به هر صورت نزدیکی اش را با انسان مدرن و نو نمی توان نا دیده انگاشت. (انگل، ۱۹۷۲ع. ص.۵۶).
دکستر پرکینز Dexter Perkins دراین لایه های کهن سنگی میان، بازمانده گان چارپایانی چون: گوسپند، بز و ممکن گوزن یا آهوی مارکوپولو، را نشانی نموده است. این را می توان کشف بزرگ خواند زیرا تمام گروه های شکار گر و گردآور در دورآن پایانی کهن سنگی، نیز به شکار همین چارپایان، به ویژه گوسپند و بز، می پرداخته اند. به این گونه، ممکن است که این کار بر اساس همخوانی و تطابق به وضع و حالت ویژه یی که در دوران کهن سنگی میان، وجود داشته است، سر و سامان گرفته باشد.این حالت تا پایان دوران کهن سنگی، ادامه داشته است. در این مورد نیاز است تا یادداشت نماییم که در جایگاه مربوط به دوران کهن سنگی میان در تیشک تاش Teshik Tash، واقع در ازبکستان، نشان می دهد که از میان استخوان های به دست آمده، ۹۶ درصدش به بز کوهی سایبریایی، تعلق دارد. (Movius مویوس ، ۱۹۵۳ع. ص. ۳۹۹.).
حال و وضع به شدت متفاوت در پناه گاه کوهی به نام غار مرده گوسپند (به باورم باید نام دقیق این جا غار گوسپند مرده باشد. از این نادرستی ها به صورت فروان در ثبت نام ها در خط باستانشناسی می توان دید. فکر می نمایم که بار سنگین این اشتباه های به گردن یاران محلی باستانشانسان خارجی می باشد. این امر را به روشنی در ده مورزی غندی، واقع در کندهار می توان دید. طرزی) واقع در شمال غرب افغانستان، به مشاهده رسید. در این جا بررسی های اولی که توسط دوپری که در سال ۱۹۶۹ع. صورت گرفت، نشان داد که فن و صنعت در ابزار سازی مربوط به دوران کهن سنگی میان، از سنگ هاک مخلوط با سلیکان کار گرفته است. (دوپری، ۱۹۷۰ع.) خود پناه گاه سنگی به ذات خودش بزرگ بوده دارای ۳۰۰ متر آبچکان می باشد. ژرفای این بخش ۱۰۰ متر عمق دارد. در دروازه ورودی مغاره، ریزش سنگین سنگلاخی دیده می شود. فرض بر این است که در اثر ریزش همین صخره، همه گوسپندان مرده اند! پس از نشر اولین گزارش، در تابستان سال ۱۹۷۰ع. یک راه بزرگ درپشت پناگاه باز گردانده شد. نتیجه این اکتشاف ها، بر اصالت این فرض که ابزار سنگی به دست آمده، مربوط به دوران کهن سنگی میان می باشد، شک انداخت. با آن که این ابزار ویژه گی های فرهنگی داشتند، اما، ویژه گی لایه یی بودنشان زمان کهن دوران آغاز گرمای پس از عصر یخچال ها را نشان نمی دهند. اکنون ما می توانیم غار مرده گوسپند را از خط مربوط به دوران کهن سنگی میان، بیرون بکشیم.
س. ب. م. مک برنی C. B. M. McBurney عضو دانشگاه کامبریج، به تازه گی های گزارش داد که در ولایت بلخ، نزدیک آق کوپروک، حضور مواد مربوط به دوران کهن سنگی میان دیده شده است. او برای این کار به کاوشی در ذخیره گاه مغاره زمین سرخ، دست زد و از وجود ابزار فنی مربوط به دوران کهن سنگی میان، گزارش داد.(مک برنی، ۱۹۷۲ع. ص. ۲۵). اما، این ابزار تا به حال به صورت مفصل و همه جانبه بررسی نشده اند و از این رو نمی توان در مورد، دست به تبصره بیش تر زد.
دور تر به سوی شرق، دره هزار سم، نزدیک شهر ایبک، س. م. پوگلیسی، متوجه حضور ابزاری شده است که او آن ها مربوط به دروان کهن سنگی میان، به حساب می آورد. (پوگلیسی، ۱۹۶۳ع. ص. ۳.) او به ابزار سنگیی دست یافت که از سنگ های رسوبی خاکستری رنگ بر اساس فن و صنعت آخرین دوره کهن سنگی،،ساخت ابزار سنگی گرد و دوران کهن سنگی میان ساخته شده اند. با آن هم، هیچکدام از ابزاری که در گزارشش آمده اند، به وسیله فن و صنعت های یاد شده، ساخته نشده اند. مشاهده و بررسی خود من در این ساحه هیچ نشانه یی را از فن و صنعت دوران کهن سنگی میان را نشان ندادند. البته در این محل یک مقدار زیاد سنگ های خاکستری سخت که تریشه شده اند، در بخش های مختلف برآمده گی های وادی در دره هزارسم، دیده شده اند. در این جا، باقیمانده های فراوان اثر زیست مردمان هر دو دوران کهن سنگی و پس ـ کهن سنگی که از این گونه سنگ ها بهره گرفته اند، بر جای مانده اند. بدون شک شکارگران و گردآوران دوران کهن سنگی و کشتگران دوران نوسنگی، و کوچیانی که در مسیر چراگاه ها در رفت و آمد بوده اند، از این سنگ ها گرد و مدور که در این ساحه فراوان یافت می ش cده اند، بهره برداری شایان توجه نموده اند.
در کنار دره هزارسم، جایگاه دیگری به نام قره کمر (نگاه کنید به شکل۲.۴ تا ۲.۸) وجود دارد که به وسیله کوون، در سال ۱۹۵۴ع. مورد بررسی و کاوش قرار گرفت. قره کمر، یک پناه گاه سنگی صخره یی کوچک است که در ۱۳۵ کیلومتری بستر دره قرار دارد. (نگاه کند به شکل ۲.۴). لایه های فرهنگی اول و سوم مربوط به دوران اخیر کهن سنگی می باشد و در این مورد در بخش دیگر این باب، فصل و پاره، به صورت همه جانبه سخن خواهم زد. لایه های دوم و چارم به وسیله برخی دانشمندان دوران پیش از تاریخ، مربوط دوران کهن سنگی میان، دسته بندی شده است. با آن هم، کوون، هویت ابزار سنگیی که برای هموار ساختن ابزار دیگر سنگی برای ساختن جنگ افزار به کار می رود، زیر پرسش برده است. لویس پرادل، Louis Pradel در مقاله یی زیر عنوان٫٫ ریشه های دوران کهن سنگی برین یا بالایی،، که در سال ۱۹۶۶ ع. به دست نشر سپرد، به این باور است که قره کمر، ممکن مرحله گذرا و عبوری میان دوران کهن سنگی میان و دوران کهن سنگی زبری یا بالایی باشد. او این چنین می گوید:
٫٫ در قره کمر افغانستان، مواد مربوط به دوران کهن سنگی زبری یا بالایی، ممکن وجود داشته باشند. این ها در میان لایه های دو دوران قرار دارند… با آن هم، این آگاهی، از نادقتی بر خوردار است.،،
پس از بررسی مواد به دست آمده از لایه های دوم و چارم در موزیم کابل، برایم روشن گردید که آخرین گفته پرادل، به شدت قابل درک است. به ساده گی می توان گفت که شاهد روشنی وجود ندارد که بتوان داوری نمود که این مواد به دوران کهن سنگی میان، تعلق دارند. سیاهه و توضیح صنعت های مورد بحث، در جدول های ۱ و شکل ۲.۵ در برگیرنده ابزار مربوط به لایه دوم می باشد.
هسته اساسی سطح دوم در برگیرنده ورقه های گونه گون اند و هیچ کدام را نمی توان گفت که با فن گرد سازی و مدور سازی سنگ و هم چنان ورقه سازی سنگ، در پیوند اند. در این گردآوری سنگ نوکدار، ورقه یی و یا تیغه یی را نمی توان یافت. این مجموعه، بسیار کوچک بوده و توته های دگرگون شده به هیچ طبقه بندیی پیوند ندارند. بر سنگ تنهایی که از شیوه تاریخ نمایی کاربن ـ ۱۴، بهره گرفته شد، با چنان زمانه های دگرگونه یی همراه بود و به گونه یی آلوده و نا مطمین شده بود که نمی شد آن را از دید زمانی در این فن دسته بندی کرد.
تنها ده توته سنگ از سطح چارم به دست آمدند. کناره یکی از این ورقه های سنگی دوباره دست خورده و ترمیم شده بود، یک تا دست خورده و مورد استفاده، دو تا تیغه، پنج تا تیغه ورقه یی و یک تا هم دارای مرکز روشن. کوون، (۱۹۵۶، ص.۲۴۹) این امر را مشاهده کرد که سطح های دوم و چارم از دید نمای ظاهری و شکلی سنگ و فن ثبت همانند اند. بررسی من در موزیم کابل نیز این نتیجه را به همراه داشت. به این گونه نمی توان ابزار گرد آوری شده از سطح چار را به دوران کهن سنگی میان، با هیچ صورتی پیوند داد. به ساده گی می توان گفت که این امر ناشناس باقی مانده است.
در کنار یافته های دوران کهن سنگی زیری دردشت ناور که پیش تر به آن اشاره شد، در بخش های ساحلی این دریاچه، ابزار بازمانده از دوران کهن سنگی میان، نیز به دست آمده اند. دوپری، همانندی میان مواد شکل زمین در دشت ناور و دره کور، را نشان داده است. (دوپری، ۱۹۷۴ع). کاوش های بعدی به صورت روشن پرده از اهمیت بسزای این منطقه را خواهد برداشت.
جدل و بحث
شرح بالا درمورد جایگاه های باستانشناسی، مربوط به دوران کهن سنگی میان در افغانستان، برای برخی از خواننده گان این احساس را به میان می آورد که این ساحه را پرده یی به شدت لـُــک ابهام پوشانیده است و ما را با نبود اثر هایی از دوران کهن سنگی میان، رو به رو می سازد. اما، ما می توانیم به صورت یقین بگوییم که حضور مردم در دوران کهن سنگی میان، تثبیت شده است. ابزار به دست آمده از دره کور، شاهد انکار ناپذیر این امر است. در مورد بخش های دیگری که نام بردیم (قره کمر و غار گوسپند مرده) به صورت جدی می توانیم بگویم که ممکن به دوران کهن سنگی میان تعلق نداشته باشند و یا نیاز به بررسی های بیش تر و همه جانبه تر دارند تا ثابت شود که به دوران کهن سنگی میان تعلق دارند یا نی. (دشت ناور، آق کوپروک و هزارسم).
بر پایه شاهد های بیرونی به یقین می توان گفت که مردمانی در دوره کهن سنگی میان در افغانستان می زیسته اند.
در کوه های زاگروس Zagros واقع در مرز های عراق و ایران، جایگاه های زیاد دوران کهن سنگی میان که می توان آن ها را قدیم ترین جای زنده گی دانست، کشف شده اند. در آسیای مرکزی شوروی حضور حالت زمینی مربوط به دوران کهن سنگی میان با روشنی ثبت شده است. هم چنان در پاکستان نیز بدون شک حضور نشانه های دوران کهن سنگی میان، وجود دارد. این دیگر ناممکن است که در افغانستان دراین دوران، در حالی که در چار سویش مردمان وجود داشته اند، ناساکن و خالی از مردم بوده باشد.
در دید گسترده دگرگونی های تدریجی، چنین به نظر می آید که ساحه های گسترده در جنوب غرب و آسیای مرکزی شوروی ممکن تا دور آخر پلایستوسن (دورانی که ما شاهد دگرگونی های شدید اقلیمی بودیم. این امر، سبب به میان آمدن دوران یخچال ها گردید. این کار، مدت میان یک و نیم میللیون و ده هزار سال را در برگرفت. طرزی) میانه که مردمان مربوط به دوران کهن سنگی زیری، شروع به راه افتادن به سوی ساحه های داخلی قاره نمودند، بدون کس بوده باشد.
این امر که چی ترکیبی از نمونه رفتار و فن امکان این گسترش را میسر ساخت، هنوز نا روشن است. این ساحه برای کاوش و بررسی بعدی نقطه جالبی به حساب می آید. با اندوه باید گفت که آگاهی ها در مورد حالت و وضع محیط زیست در میانه دوران پلایستوسن در افغانستان و پیرامونش بسیار کم هستند. به همین دلیل حالت همخوانی با محیط زیست را در دوران کهن سنگی زیری که حرکت و جنبش مردم را به همراه داشته است، را نمی توان به روشنی بیان کرد. این امر روشن است که مردمان دوران کهن سنگی میان در فلات ایران، ساحه های زمین پست در توران، و افغانستان شکار گران ماهر بوده اند. شکار اصلی آنان گوره خر، گاومیش، گوسپند، بز، گوزن سرخ و آهو بوده اند. حضور نفوس در دوران کهن سنگی میان در این جا، با مقایسه شرق مدیترانه و غرب اروپا، بسیار کم بوده است. فکر می شود که خشکی همراه با کمبود مواد گیاهی حالت و وضع را برای تراکم نفوس به میان نیاورده است. در نتیجه، ممکن است که مردمان دوران کهن سنگی میان، با حالت کاهش و افزایش تند و سریع نفوس، رو به رو بوده اند.
به صورت گسترده در پهنای گیتی، همخوانی با محیط های گونه گونه یی که کسی در آن ها زنده گی نمی کردند، جریان داشته است. این ها شامل سطح مرتفع در زمین های خالی منطقه نزدیک به قطب، جنگل های منطقه حاره، و دشت های جنگلی در سطح های بالایی می شدند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا