آیا تندیس های بودای بامیان فراموش میشوند؟

30.08.2007

آیا تندیس های بودای بامیان فراموش میشوند؟

نیلاب سلام

بار دیگر پس از یک وقفهء چندین ساله نظرخواهی جهانی در مورد شگفتی های ساخته های دست انسان از طرف یک نهاد سویسی به راه انداخته شد و در آن شمار زیادی از اقصا نقاط جهان برای گزینش ساختمان های تاریخی اشتراک نمودند.
در لست کاندید ها، در کنار ساختمان های کهنه برج ایفل، منار پیزا، مقبره تاج محل، اهرم های مصر وغیره، تعداد زیادی از بنا های دیگر از جمله اهرم آستیکا، دیوار چین، معابد اردون و امثالهم قرار گرفت.
من وقتی به آن نظر خواهی مینگریستم، از خود پرسیدم، مگر بت های بامیان ما از عجایب جهان نبودند؟
ـ آیا تراشیدن آن تندیس ها که از درون و برون زیبایی بینظیر داشتند و جهان گردان عهد باستان و معاصررا محو شکوه و صلابت خود میکردند، شاهکار صنعتگران سده ها پیش این دیار نبود؟
ـ آیا بت های بامیان مظهر غرور تاریخی و فرهنگی ما نبودند؟
ـ آیا بت های بامیان به ما تمثیل یک هویت فرهنگی پرعظمت را نمیکرد؟
بی گمان، اما دریغا که نابودگران آن با مغز های متحجر و سمنت شده و دشمنی با فرهنگ و تاریخ این خطه، با بی مبالاتی و هویت ستیزی که در سرشت بیگانه پروران است دست به جنایت فرهنگی و تاریخی زدند و تندیس ها را نابود کردند و متأسفانه، تا به حال، در بارهء آن جنایت فرهنگی که معادل جنایت در برابر بشریت است، کمتر حرفهایی گفته می شود. در حقوق بین الدول عمومی هرگونه عمل و اقدام ویرانگر علیه تمدن انسانی جرمیست معادل جنایت علیه بشریت؛ زیرا مجریان آن قصد زدودن هویت فرهنگی یک قوم یا یک ملت را دارند.

بت بزرگ بامیان که بزرگ ترین تندیس در جهان ثبت گردیده بود 53متر ارتفاع داشت و صلصال نام داشت. بت کوچک که به نام شمشال یاد میگردید 35 متر ارتفاع داشت. بت های کوچکتر دیگری نیز در دل کوه در اطراف آنها تراشیده شده بودند که همچنان از عهد کوشانیان بر جا مانده بودند.
افغانستان، بنابر موقعیت حساس و مهم ژئو پولیتیک و قرار داشتن در مسیر راه معروف ابریشم، همواره شاهد لشکر کشی ها و تاخت و تاز ها بوده و در عین حال از فرهنگ های پر بار آریایی، یونانی، کوشانی و بودایی فیض گرفته است.
در عصر آشوکا، که در میانه سدۀ سوم ترسایی در هند حکم می راند، بودیسم وارد افغانستان شد. قرار روایات، در آن زمان بود که یک مکتب هنری به نام گندهارا ایجاد گردید. کانون گندهارا در اطراف جلال آباد امروزی قرار داشت.
سپس کانیشکا بود که در سدۀ دوم پس از میلاد، پس از گرایش اش به سوی بودیسم، افغانستان را به محل آفرینش و گسترش فرهنگ بودایی تبدیل ساخت. او، از گرونده گان و پشتیبانان نستوه بودیسم بود. در دوران حکمروایی کانیشکا (120 -160 م)، گندهارا یک مکتب هنری تندیس سازی و ادب بودایی بود. سرزمین افغانستان از اولین سرزمین های بود که در آن بودا به حیث مظهر آرامش، زیبایی، مهربانی در فرم بشر اما کامل و بدون کوچک ترین عیب تراشیده شد. بوداییان بر حسب چهار حقیقت شریف بودیسم که از این قرار اند: عشق و محبت(متا)، ترحم و شفقت(کارونا)، خیر خواهی(مدیتا)، و شکیبایی(اپیکا) از بودا الهام میگرفتند.

طالب ها دشمنی آشکار با زن و دگر اندیشی دارند. مبحث کنونی ما، پیرامون تندیس های بودا می چرخد و لهذا مسالۀ دشمنی طالبان با زن را در این جا به کنار می گذاریم.
طالب ها، تندیس های بودا را مظهر بی دینی می پنداشتند. آنها کوشیدند تا از عقب طرح نابودی بت ها، تشنج مذهبی و رویارویی با دیگر ادیان را دامن زنند. (1)
طالبان با درک نادرست از این فکر تاریخی که سلطان محمود غزنوی بت شکن بود، خواستند پیام غلط به مسلمین بدهند که آنها نیز بت شکنان و مسلمانان با دیانت اند. بر همین پندار آنها تضعیقات را بر هموطنان هندو و سکهـ ما روا داشتند و آخرین یهودی را مجبور به ترک وطن کرده و درِ آخرین کنشت کابل را بستند.
سلطان محمود غزنوی بت شکنی را، اول ، هم به غرض توسعهء دین اسلام و هم زراندوزی و چپاول گنج های هند به راه انداخت (صرف نظر از این که طالب ها خود شان را از حامیان و توسعه دهنده گان دین مقدس اسلام میدانند) ـ البته پرداختن به این بحث تاریخی بیشتر از حوصله کار ما بیرون است.
و دوم، در همان حالی که وی به فتوحاتش برای فی سبیل الله ادامه میداد، هیچگاه عزم بر این نکرد تا بت های بامیان را ویران سازد. سلطان محمود، که در دربارش دوهزار شاعر و سخنور حضور داشتند، عاقلتر از آن بود تا به بت های بامیان که سده ها در جایگاه شان خاموشانه نظاره گر «کمدی های انسانی» (2) بوده اند، آسیب برساند. او میدانست که هم عظمت کوشانیان به صفحهء تاریخ پیوسته و هم زائران و مردم باورمند به دین بودا به دور جا ها کوچیده اند.
الگوی دیگر طالبان، امیر عبدالرحمن بود که باری بت ها را به توپ بست، اما گلوله های وی یارای فروریزی بت ها را از دل کوه نداشت. به همین خاطر برای« امر ثواب» به سرکوب هزاره ها و وادار سازی کافرستان به نورستان مبادرت ورزید.
اما چرا تندیس های بامیان را شکستند؟
طالبان تندیس های بامیان را بخاطری شکستند، زیرا آنها فاقد هویت ملی بودند. طلبه ها بچه های دهاتی بودند که در سالهای جنگ در اردوگاه ها مهاجرین در حالتی بی وطنی و بعد زیر تأثیر مدرسه های مذهبی «دیوبندی» و با هویت مذهبی پاکستانی پرورش یافتند. برای آنها نابودی سمبول های ملی هیچ مفهوم نداشت. آنها از فرماندهندگان شان عمدتا( آی.اس.آی) یک چیز را آموختند، که باید همه جا علیه بی دین ها به پا خاست و نشانه های را که دین را سست می سازد از بین برد. برین باور تندیس ها و تمام آثار بودایی موزیم کابل ضربه دید و مجسمه های هرات کار استاد مشعل شکستانده شد. و غیره. «ویژه گی پدیدۀ طالبان در آن است که آنها طلبه اند نه مردم»(3). حتا آنها کشت مواد مخدره را در متن نابودی بی دینان از راه ابتلا به مواد مخدره تفسیر میکردند.
الیور روای فرانسوی نظر دارد که طالبان با بت های بامیان دشمنی داشتند. او نوشت که یکی از وجوه مشترک طالبان و القاعده، کینه توزی و عداوت هردوعلیه بت های بامیان تا مرز نابودی آن بود. (4)
البته الیور روا از این بیان به موضوع دیگر نیز نظر دارد و آن تسلط وهابیت بر اندیشهء طالبان است!
به هر رو بت های بامیان قربانی تعصب افراطی مذهبی طالبان شدند.
ایدئولوژی طالبانیسم (5) نه ملی بلکه انترناسیونالیستی است ـ امت اسلام در برابر ملت افغان. آنها به ارزش های ملی نه تنها پابند نبوده و نیستند بلکه حاضر اند آنرا قربانی حامیان بیرونی شان کنند. از همین خاطر آنها بر بنیاد نظریه انترناسیونالیستی دست مداخله گران خارجی را باز گذاشتند. هم عرب و هم عجم را در کشور لانه دادند و گذاشتند تا آنها مدتی برگردهء مردمان افغانستان سوار شوند.
بت های بامیان را نابود کردند و صفحه یی را بر انبوهه یی از جنایات خویش افزودند. همان قدر که کشتن انسانها جنایت است، به همان اندازه نابودی فرهنگ یک مردم نیز جنایت است.
اما اگر هم قرار شود، تندیس های بودا زیر سرپرستی آن نهاد سویسی که هم اکنون هم از پیش روی کار ساختمان مجدد کوچک ترین سر و صدای نیست، از نو آباد شوند، آیا ارزش اولی شان به آنها پس خواهد داده شد؟ چه، یکی از ارزشمندی های ویژۀ آن بت ها در داشتن قدامت تاریخی شان بود.
دوی دگر این که، تندیس ها در در دل کوه از سنگ تراشیده شده بودند لهذا، برای به وجود آوردن تندیس ها، نه میشود آنها را در دل کوه تراشید بلکه باید آنها را در حقیقت آباد کرد.

24.07.07

اشاره ها
1ـ «برخورد تمدن ها»، ساموئل هانتینگتون ، چاپ 1994 به آلمانی.
2ـ اشاره به «کمدی انسانی» بالزاک است.
3ـ افغانستان در منگنۀ ژیوپولیتیک، و. پلاستون و و. اندریانف، مترجم، عزیز آریانفر
4ـ ملا عمر سالک دهاتی، لو موند، الیور روا، «دیدگاه» انترنتی، بخش ترجمه ها
5ـ همانجا الیور روا و هم بارنت روبین اصطلاح طالبانیسم را به حیث نوع از ایدئولوژی بکار برده اند.

Kommentar verfassen

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

Scroll to Top