پيامی به پيشوازدهمين سالگرد « کانون فرهنگ افغان در اوتريش»
فضای نسبتاً بازکشورهای غرب ، برای خامه های پردرد و زخمی فرهنگيان دورازوطن و تبعيدی افغان ، ميدان فراختر جولان ، فراهم ساخته است . سدها نشريه و انجمن پديد آمده و پديد می آيند . بيگانگی فرهنگی وکمبود زبان فهمی و بيباوری به فردا و مشکل مشاغل وکشاکش مسايل مربوط مهاجرت ، نتوانسته اند بازدارندگی اثرگذار داشته باشند.
ازشمارجميعتهای فرهنگی که پويايی نگرش انگيز داشته اند ، يکی کانون فرهنگ افغان در اوتريش را می شناسم . گردهم آيی های اين کانون که دريکی دوی آن ازحاضران بوده ام و دربارۀ شماری ديگر، ازدوستان شنيده ام ، ازنگاه گفتنی و شنيدنی وگوينده و شنونده غنای نويد بخش داشته اند . چنان دريافته ام که اين گردونۀ گلپوش را دستان شيفتۀ رويش وباروری فرهنگ ، با توانمندی به درستراه ها می رانند .
سنگستانهای فراراه کانون و مقابله های حريفانه باآن نيز اندک نبوده اند . مگرپيداست که کانون ازپاافتادنی و شکستنی نبوده است و آن چنان که مانده است ، ماندنيست .
بابرگ گردانی کارکرد های دهسالۀ کانون ، نمی توان به پويايی ناشکيبا نه و تلاش راهبری آن ، به خصوص آقای غوث الدين ميرباورمند نشد . آقای مير درکانون وفراتر ازآن ، هواخواهی خويش را از بالندگی دانش ، هنر و آسايش مردم نشان داده است . وی درانتشار دستورزبان دری ، نبشتۀ من ، همت بی دريغ گماشت که ادای سپاسگزاری را دين خويش می شمارم .
انتشارنشريۀ « انديشه » که بازتابندۀ آماجهای کانون است ، ازکوششهای يادآوردنی
رهبری اين نهاد فرهنگی می باشد .
يقين دارم که ، اعضای کانون فرهنگ افغان در اوتريش ، هنوز بر آن چه نتوانسته اند و آن جا ها که نرسيده اند ، دريغا گويان می نگرند . اين گونۀ بينش کسانيست که هرگز به دست آوردها قانع نمی شوند و هميش به افقهای دور و قله های پيروزی می نگرند . من چراغی را که به نام « کانون فرهنگ افغان در اتريش » افروخته اند ، تابناکتر می خواهم و دست هرعضو وهردوستدار آن را مبارک باد گويان می فشارم .
هامبورگ ، سپتامبر2006
کانديدای اکا دميسين داکتراسدالله حبيب